صبح بچه ها، بعد از احیای دیشب، حسابی خواب بودن. بیدار نمیشدن. بهشون میگفتم پاشین بریم اسرائیل رو نابود کنیم. پاشین. الان نابودش میکنن به ما نمیرسه ها😁
الان فقط دمش به ما میرسه
تقریبا به نماز رسیدیم و بعد نماز حسابی عوضش را در اوردیم. از انقلاب تا فردوسی راهپیمایی کردیم.
این هم سهم اندک ما از نابودی اسرائیل ان شاءالله.
سارا داشت سوال میپرسید از اسرائیل و فلسطین
خانم مسنی جلوم بود برگشت با مهربونی لبخند زد گفت ما بچه بودیم هم بهمون اینا رو میگفتند. شصت هفتاد ساله...
گفتم ان شاءالله سال های بعد قصه ی نابود شدن اسرائیل رو برای بچه هامون تعریف میکنیم. ✌️
نوشتم که بماند به یادگار. ان شاءالله بعد نابودی اسرائیل به همین متن ارجاع بدم.