آسمان‌های من

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

آسمان‌های من

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

آسمان‌های من

پیام های کوتاه

  • ۲ ارديبهشت ۹۲ , ۱۷:۴۷
    اودو!
  • ۳۱ فروردين ۹۲ , ۲۳:۳۶
    سلاح
  • ۲۶ فروردين ۹۲ , ۰۰:۴۱
    خواب
  • ۱۹ فروردين ۹۲ , ۱۵:۱۳
    کوپن

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

۶ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

هنوز دومی به بار ننشسته، پسرک سفارش بچه ی سوم را میدهد! 

خدا به خیر کنه. 

رز
۲۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۴۸ ۰ نظر

در طول مدت سخنرانی اای سمینار، حتی طی سخنرانی خودم تو اون هیر و ویر، سرخوشانه ورجه وورجه میکنی.

اما زمان نهار، استراحت، پذیرایی ، نماز خبری ازت نیست.

حتی تو خونه ، در حال دراز کشیده هم اینقدر فعالیت نداری.

رز
۲۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۰۶ ۰ نظر

تفاوت گرسنگی دوران بارداری و غیر آن برای من در این است که در حال غیر! گرسنگی در صورت بی اعتنایی کردن به آن منجر میشود به برداشت از ذخایر بدن (کدوم ذخائر، خدا عالمه! چون عملا ذخیره ای در کار نیست، شکر خدا) و احساس سیری. اما در حال بارداری منجر میشود به ضعف و رعشه تمام بدن، و/ یا حالت تهوع و ... (تا حالا صبر نکردم ببینم بعد این مرحله وارد چه فازی میشم! ولی باید جالب باشه!!!)

رز
۱۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۲:۴۴ ۰ نظر

فرزند دوم، بی سر و صدا می آید

مظلوم و بی ادعا

نه ادعای مادر و پدر کردن شما را دارد و نه پدر بزرگ- مادربزرگ- عمه، عمو، خاله دایی کردن اقوام را

همه، همه ی عناوین لازم را قبلا کسب کرده اند. با فرزند اول

فرزند دوم که می اید، فقط اولی داداش- آبجی بزرگه میشه. و البته این خودش کم عنوانی نیست.

میگفتم... فرزند دوم بی ادعا و آرام می آید، زیر سایه ی اولی، مخصوصا اگر دومی، در سنین خردسالی اولی بیاید.

دومین فرزندم درون من رشد میکند و میبالد. و من ساعات بسیار کمتری از روزها و شبها را برای او فرصت دارم، چرا که تقریبا تمام وقتم با فرزند اولم پر شده است.

دخترک مچاله میشود یک گوشه و پسرک از من ادامه نقاشی کشیدن را میخواهد

کمرم دردناک است   و من به جای استراحت با پسرک که خودش را در خانه مادر بزرگ به زمین انداخته و فریادهای رنگین کمانی میکشد، کلنجار میروم و کمرم دردناک تر میشود.

دخترک بازیگوشی میکند و تکان هایش در دلم ، آب قند درست میکند و من باز مشغول پسرک ام

مطالب وبلاگ این بار دیگر جزییات و روزمرگی های بارداری ام را نشان نمیدهد.

و همه ایتها به کنار، وقتی دنیا بیاید، تمام شیرینی ها و مراحل رشدش، تمام خریدها و ... باید با در نظر گرفتن احساس پسرک سپری شود.

همه اینها را گفتم، اما به قول عزیزی، دومی ها خیلی بهتر از اولی ها میشوند. 

به اعتقاد من، ان همه توجه ، نیاز واقعی یک کودک-نوزاد- نوپا، (هرچه! اصلا ادمیزاد) نیست. ان همه توجه است که باعث میشود امروز و خیلی روزهای دیگر و گاهی بارها در یک روز، پسرک خودش را به زمین بیندازد و فریاد های رنگین بکشد و خواسته نامعقولش را طلب کند.

اما دومی، از همان جنینی می آموزد که بی سر و صدا رشد کند و ببالد و گلیمش را از اب بیرون بکشد، دور از هیاهوی فرزند اول بودن، و زیر سایه ی والدینی که دیگر مانند قبل ناشی و ندیدبدید نیستند. 

نمیدانم. شاید هم برای این اظهار نظرها خیلی خیلی زود باشد. اما به هر حال احساس و عقیده اکنون من بودند که نوشتمشان. به عشق دخترکم، فرزند دومم.  


رز
۱۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۵۰ ۱ نظر

میگویی: 

مامان بیا در مورد گریه کردن صحبت کنیم.

میگویم: خب، چی بگیم؟ 

میگویی: درباره این صحبت کنیم که چرا وقتی گریه میکنم، میدوم. این قسمتش برام خیلی عجیبه. 

و بلند میشی نمایشش رو اجرا میکنی

- مثلا من میگم مامان توت فرنگی میخوام. شما میگی نه نمیشه ، بعد من میدوم، (با گریه ای نمایشی، به سمت مبل میری و خودتو پرت میکنی رو مبل، مثل نمونه واقعی گریه) 

من در حالی که سعی دارم خنده ام دیده نشه، میگم خب این کار چه اشکالی داره؟ 

- خب اینجوری باعث میشه گریه ام شدیدتر بشه

- به نظرت باید چی کار کنیم؟

- (با لبخند) باید جلوم یه دربست بزنی. 

بعد کمی درباره راهکارهای تخلیه هیجانی پس از گریه ، و اندر مضرات اسیب رساندن به اموال و مخصوصا لباسهای مامان و خود مامان برات چند جمله ای میگم، که با پرسش " بریم خونه خاله اینا؟" بحث رو منحرف میکنی! 

رز
۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۹:۳۷ ۰ نظر

- مامان ممنون که منو به دنیا آوردی.

رز
۰۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۳۳ ۰ نظر