محمدحسین دستش رو برده داخل حمام، که فاطمه داره خودش رو میشوره.
فاطمه جیغ و داد میکنه که منو نبین! محمد حسین توضیح میده: فاطمه دستمه ها!! دستم که دوربین نداره!!!
محمدحسین دستش رو برده داخل حمام، که فاطمه داره خودش رو میشوره.
فاطمه جیغ و داد میکنه که منو نبین! محمد حسین توضیح میده: فاطمه دستمه ها!! دستم که دوربین نداره!!!
بعد از خرید گرمکن شلوتر ورزشی، و قمقمه، برای سارا خانم، رفتیم یه مغازه که لباس بچگانه های قشنگی هم داره، من مانتو پرو کنم
سارا که چشمش، لباس ها رو گرفته، میگه:
هیچ دلیلی نمیتونیم پیدا کنیم که برام لباس بخرید؟؟
در آیین نامه مدرسه، در لیست خوراکی های مفید، نام گردو آماده.
سارا: گردو رو چی کار کنیم؟
مامان: بخوریم
سارا: پوستش رو چی کار کنیم؟
مامان: تو خونه پوستشو میکنیم
سارا: آهان! فهمیدم. یه سنجاب میبرم با خودم، میدم پوستشو بکنه!!
سارا داشت با گوشی بابابزرگ بازی میکرد. یه دقیقه داد دست من که بره دستشویی. منم دیدم بازی الماسه که من دوست دارم، تا بیاد دستم گرفتم و بازی کردم
وقتی برگشت و من رو در حال بازی دید باورش نمیشد. ذوق کرده بود و گوشی رو پس نمیگرفت که نع! شما بازی کن
سارا: دااادااااش مامان داره با گوشی بازی میکنه، باورم نمیشه
سپهر: بالاخره مامان با گوشی بازی کرد... بالاخره مامان یه کار بد کرد..
چند روزه هی این جمله یادم میفته و فکرم درگیر میشه. یعنی همه ی کارهای من رو خوب میدونن؟؟؟ خدایا چه مسئولیت سنگینی...