آسمان‌های من

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

آسمان‌های من

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

آسمان‌های من

پیام های کوتاه

  • ۲ ارديبهشت ۹۲ , ۱۷:۴۷
    اودو!
  • ۳۱ فروردين ۹۲ , ۲۳:۳۶
    سلاح
  • ۲۶ فروردين ۹۲ , ۰۰:۴۱
    خواب
  • ۱۹ فروردين ۹۲ , ۱۵:۱۳
    کوپن

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

۱۳ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

بعداز ظهر برای پسرک قصه گفتم تا بخوابه، نخوابید. هی بهانه اورد. فلان کارو بکنم میخوابم، بیسار کارو بکنم میخوابم و در نهایت گفت خوابم نمیاد و لطفا این بار رو ببخشید و این حرفا. قاعدتا حرف زدن یکریزش هم باعث میشد سارا نتونه بخوابه.
ازش پرسیدم خب میخوای نخوابی، چه کار کنی؟ گفت بازی. گفتم پس برو تو سالن بازی کن.
رفت تو سالن، صدای تلق تولوق میومد. فهمیدم پسرکم داره خونه رو دسته گل میکنه. بعد حدود ۴۰ دقیقه، کارش تموم شد. اسباب بازیا جمع شده بودند، روی میزها دستمال کشیده شده بود.کریر رو خیلی اهسته اورد توی اتاق خواب. 
نتیجه واقعا عالی بود.ازون عالی تر، تلاش پسرکم برای خوشحال و شگفت زده کردن من بود.

رز
۲۷ آبان ۹۵ ، ۱۷:۳۷ ۱ نظر

سه ماهگی دخترم
موند پیش باباش، مامان و داداش تو الودگی شدید هوا رفتند کلاس قران. با دلشوره و دست گاز گاز کردن مامان از نگرانی و استرس.
سه ماهگی همراه است با غووغووو حرف زدن موقع خوشحالی، دو دست را تا حد امکان در حلقوم فرو بردن، و گاهی در اثر اصابت انگشت به ته حلقوم، عق زدن، شب ها خوابیدن و روزها چند روز در میان خوابیدن،  صدا کردن وقتی تنها میشه، کاملا شناختن من،
سه ماهگی مصادف است با تلاش من برای نخوردن دخترک، از فرط شیرینی و محبتش.

رز
۲۶ آبان ۹۵ ، ۱۹:۰۴ ۰ نظر

اپلیکیشن نصب کردم، برای خواب نوزاد. انواع صداهایی مثل ماشین و سشوار و جاروبرقی و صدای قلب و صدای شکم مادر رو اینا رو داره.
صدای شکم مادر داره پخش میشه. به این فکر میکنم که  برای سارا باید لابه لای صدای قلب و آب و اینا، باید چند تا هوااار داداشش رو هم ضبط کنیم که میگه: ساااااارااااا از تو دل مامان بیا بیرون.

حالا صدای جیغ و گریه و فریاداش که در اون دوران به اوجش رسیده بود، بماااااااااانددددددد.





پ.ن. بعد اشپزی و خانه داری و درس خواندن و صله رحم و .... فقط مونده بود بچه داریمون هم با موبایل بشه😂

رز
۲۴ آبان ۹۵ ، ۲۱:۴۱ ۰ نظر

دخترک سه ماهه ام، مدتی است از ملافه یا پتوی رویش میگیرد و سعی میکند بلند شود. 

رز
۲۴ آبان ۹۵ ، ۱۱:۴۷ ۰ نظر

میگی : همین طور که دارم با اتوبوسم بازی میکنم برام قصه بگو.

مشغول ظرف شستن، شروع میکنم:

 یه اتوبوس بود که کارش جابه جا کردن مردم بود...

میپری وسط حرفم: خب کار همه اتوبوسا جا به کردن مردمه!




وسط حرف جدی و تذکرگونه ام، میخندی. طبق اعلام قبلی، میگم من حرف نمیزنم باهات.

چند بار اصرار میکنی و من سکوت کرده ام.

بعد صدای زنگ از خودت درمیاری: زییینگ زییینگ،  مامان ها با بچه هاشون حرف بزنن!



سارا با صدای بلندی، شکمش کار میکنه. میگی: به به! قدم نورسیده مبارک.



رز
۲۴ آبان ۹۵ ، ۱۱:۴۶ ۰ نظر

وقتی سر نماز هستم و دخترک گریه مبکنه، بیشتر از دخترک، نگران پسرک مهربانم هستم که با قربان صدقه رفتن برای خواهرش سعی میکنه ارومش کنه. نگرانم موفق نشه و برنجه.

رز
۱۹ آبان ۹۵ ، ۲۳:۵۱ ۰ نظر

لبه تخت نشستم و مشغول دوخت اثر هنری-نمدی جدیدم هستم. پسرک اون طرف تخت نشستخ و نقاشی میکشه. دخترک هم بینمون دست و پا میزنه و سعی میکنه جفت دستاشو تا مچ فرو کنه تو حلقش. هر از گاهی هم عق میزنه، چون انگشتش میره در حلقومش.

یکهو متوجه میشم دخترک دیگه دست و پا نمیزنه. به علاوه سنگینی نگاهی هم حس میکنم. سرم رو میچرخونم. دخترک با لبخند گشادی خیره شده به من.

لبخندی که یعنی من میشناسمت و دوستت دارم.

 

رز
۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۱:۲۷ ۰ نظر

امروز به یه نتیجه ای رسیدم. 

سپهر زیاد با سارا به اصطلاح ور میره. دستشو میگیره، پاشو میگیره، جوراباشو در میاره، صورتشو میچسبونه به صورتش، کریرش رو شدید تکون میده و  و   و...

خب من میدونم اینا از سر علاقه و کمی کنجکاویه. اما خب، گاهی کلافه کننده میشه. مخصوصا وقتی تو خواب مثلا بغلش میکنه!

اما نتیجه امروزم این بود که مگه همه این کارا رو (اگه بهش اجازه بدیم) با من و باباش نمیکنه؟!

خدا رو شکر که پسرم .، خواهرش رو به عنوان یکی از اعضای ثابت خانواده قبول داره و مسئولانه دوستش داره.

رز
۰۹ آبان ۹۵ ، ۲۲:۰۱ ۰ نظر

خورشید اومده پایین، بچه هه رو که گریه میکنه ناز کنه.

ابره بدیه، اونام هم بچه هاشن.

درخته هم میوه های سمی داره.

جوجه هه با ابرا دعوا کرده،  پشتش به اوناست. (بعد سوالای من درباره اینکه جوجه داره پیواز میکنه؟ و ایا دونه هاش هم پرواز میکنن، براش دست کشد و گفت خواهش میکنم نگو چرا ابنقدر دستش بزرگه!)

رز
۰۹ آبان ۹۵ ، ۱۲:۳۲ ۰ نظر

سپهر با کف پایش، سر سارا را نوازش میکند، دارم با خودم مشورت میکنم که تذکر بدم و نهی اش کنم با نه، که میبینم سارا داره میخنده! 

اون راضی، این راضی، من چه کاره ام این وسط؟!

رز
۰۶ آبان ۹۵ ، ۲۱:۵۹ ۰ نظر