آسمان‌های من

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

آسمان‌های من

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

آسمان‌های من

پیام های کوتاه

  • ۲ ارديبهشت ۹۲ , ۱۷:۴۷
    اودو!
  • ۳۱ فروردين ۹۲ , ۲۳:۳۶
    سلاح
  • ۲۶ فروردين ۹۲ , ۰۰:۴۱
    خواب
  • ۱۹ فروردين ۹۲ , ۱۵:۱۳
    کوپن

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

۲۲ مطلب با موضوع «واژگان» ثبت شده است

خم شدی، گل های خشک شده کف ماشین رو نگاه میکنی و میگی: این چیه کلاً ؟!

یا میگی: حالت خوبه کلا؟!



در راه برگشت به تهران، اصرار میکنی که برگردیم قم. 

میگی: بابا من گریه نمیکنم. بریم قم.

میگم: بریم قم چی کار کنیم؟

میگی: من با اِحدان بازی کنم.

میگم: ما چی کار کنیم؟

میگی: شما لباس راحتی بپوشین!






رز
۲۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۵۱ ۰ نظر

اومدی میگی: 

بِیِکدام کوش؟! beyekdam

رو دور تند هر چی داده دارم در مورد اینکه این بیکدام چی میتونه باشه سرچ میکنم. جواب نمیگیرم.

میگم کجا بود:

اونجا، دالن.

بازم نمیتونم حدس بزنم.

میگم چی کارش میکردی؟

میخوردم.

آهان! زرشکهات رو میگی؟

بله!



مامان دویوم بنگی بده! doyom bangi

کجا بود؟

لقلاقو باز کن!

باز میکنم و اشاره میکنی به طبقه بالا.

توت فرنگی میخواستی!



من دان دان دویم دوما اُ میگویم!

من دایناسورم. شما رو میخورم.

رز
۱۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۷:۴۳ ۰ نظر

چیا نبَندیدی؟  (چرا نبستی؟)


بابا/مامان لِگاه کن! :  نگاه کن


بابا نَنو!: نرو (صبح به صبح، در حاله چانه زنی با بابا برای سرکار نرفتن!)


نَبَ ای دی: نبردی


گُباید دُما: خداحافظ شما

(رفتی پشت شیشه و داری با ماشین زباله خداحافظی میکنی!)


من گِیّه میکنم! : در حال تهدید بابا بزرگ و مامان بزرگ، که اگر برید من گریه میکنم!


دما بیای، من دستم بنده! دارم مانین بادی میکنم! (شما بیار، ...دارم ماشین بازی میکنم.) در حال مذاکره برای اینکه بیای آب بخوری، یا من آب رو ببرم خدمتتون!


وسط بدو بدو، بی هوا رفتی تو مبل: حواسم نبود!


---

من: پسرم چه جوری بگیم؟ لطفا بگو لطفا!

شما با اخم تصنعی: نه ! دومبند نیمیگم. دومبندم لَپته اونننّنّجا (با اشاره به اتاق تاریک) دومبند تو دئنم نیت! (لطفا نمیگم، لطفنم رفته اونجا، لطفا تو دهنم نیست!!!!!)

و البته بعد از کمی مذاکره و زمزمه با خودت، خودت رو قانع کردی که لطفا بگی، و رفتیم بنا به درخواست مودبانه ات، برات کیک کوچولو آوردیم.

رز
۱۷ فروردين ۹۳ ، ۱۷:۱۰ ۰ نظر

میگی:

تا اینو بُگویَم، داییم سرد بشه!

(تا اینو بخورم، چایم سرد بشه)


میگی:

یه مقدار خسته شدم، میخوام بگایم


در حال انجام کار، میگم ه ه ه ...

میگی:  دی دود؟ (چی شد؟

میگم خسته شدم.

میگی: خب بِگاب!



وسایل رو جمع میکنی تو پلاستیک

میگی: دایم مو دَ بَّد میکنم. (دارم مرتب میکنم)

رز
۲۶ اسفند ۹۲ ، ۱۷:۵۴ ۰ نظر

دیمبودون: تلوزیون

دیکنده: شکسته

اینجاده: اینجائه؟

بیگندیم: بخندیم. (علاقه زیادی داری با هم بخندیم! :)  )

دنقاندین: نقاشی

رز
۱۰ دی ۹۲ ، ۱۳:۵۳ ۰ نظر

من بیادم : بیدارم

بابا میامه! میاد

اینجاده! اینجاست

ایداده؟ اجازه؟

اَمبَلی: امیرعلی

گِی مِن (gei men) : قرمز

کاقدی: دستمال کاغذی

اَنون: هنوز

نَ اُ منه انون بَگه؟ نیومده هنوز مگه؟


رز
۲۴ آذر ۹۲ ، ۱۶:۲۱ ۰ نظر

لق لاق: یخچال

ای ان: احسان

دَنقاندین: نقاشی

دوقاقال: شکلات

دَقاقال: سطل آشغال

دوبایه: دوباره

یَ یَ یَ دایه: یه ذره داره!

بابا دِقِ قِ بیا بادی: بابا یه دقیقه بیا بازی

توپه! دِقِ قِ بیا توب بادی: (خطاب به توپ) توپه یه دقیقه بیا توپ بازی!!!

اَبَل من : اول من.

دودید: جوشید (دیشب موقع آشپزی بازی، هر دو لحظه، یه بار میگفت و در قابلمه رو با دستگیره برمیداشت.)

مامان گامون: مامان خانم!

بابا نینی مو نه!: نینی مو نداره.


دیروز کجا رفته بودیم؟ عمو 

دیگه کی اونجا بود؟ لی لا!!!! (به جان خودمان ما همیشه خانمِ عموی پسرمون را با عنوان لیلاخانم خطاب و یاد میکنیم)

دیگه کی بود؟ عمه

دیگه؟ بله!

(هر وقت جواب سوالی رو نمیدونه، با بله جواب میده، قربان ادب و نزاکتت بره مادر)

و همچنان

اَل: کلاه!!!!


رز
۲۹ مهر ۹۲ ، ۱۸:۲۳ ۰ نظر

مامان بیا بازی

مامان مانی کووو؟ (ماشین)

مامان بابا کو؟

قاداق دِبِ کووو؟؟ (قاشق سپهر کو؟)

مامان بدو!

مامان من دادُ (چادر) 

...


رز
۰۱ مهر ۹۲ ، ۱۵:۰۸ ۰ نظر

از حیاط صدای موتور میاد...

من: سپهر صدای چیه؟

سپهر: داغ!

چیه؟

داغ

چیه عزیزم؟

بوندومب!

رز
۰۶ شهریور ۹۲ ، ۲۳:۱۳ ۰ نظر
سر سفره میایی پشت سرم، شکمت را تکیه میدهی به پشتم و شروع میکنی: دا آ اَ اَ:  (یا دائم....*)


چراغ ها را خاموش کرده ایم، چراغ قرمز روشن خاموش بشو ی لپتاپ نظرت را بدجوری جلب کرده:
 چیهه؟ آمبووش (چ) (خاموش) و حداقل بیست بار تکرار میشود این سوال و جواب تک نفره.

سوار بر ماشینت توی اتاق و پیش بابا مشغول بازی هستی. با ناامیدی کامل میرم سراغ لپ تاپ که یه چیزی رو چک کنم. طبق انتظار بعد از چند ثانیه میای پیشم. دین دین میخوای بکنی. با کلی کلنجار موفق میشم دکمه خاموش رو بزنم. صفحه که سیاه میشه، میگی: آمبوش. بَدّه . (خاموش. بسه ) و لپتاپ را میبندی. 

کارتون تلوزیون تمام میشود.  میگویی: آلــیه! (به جای تموم شد میگی خالیه!)



دعای یا دائم الفضل علی البریه... الی اخر. 
رز
۲۵ مرداد ۹۲ ، ۱۹:۲۹ ۰ نظر