آسمان‌های من

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

آسمان‌های من

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

آسمان‌های من

پیام های کوتاه

  • ۲ ارديبهشت ۹۲ , ۱۷:۴۷
    اودو!
  • ۳۱ فروردين ۹۲ , ۲۳:۳۶
    سلاح
  • ۲۶ فروردين ۹۲ , ۰۰:۴۱
    خواب
  • ۱۹ فروردين ۹۲ , ۱۵:۱۳
    کوپن

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

۴ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

مقنعه پوشیدم و حاضر شدم برم دانشگاه

حین ماشین بازی، سرت رو یه لحظه بالا میاری و منو میبینی.

میگی: مامان با مقنعه بده!

میگم: چرا؟

میگی: نمیدونم

- پس چی خوبه؟

- روسری!


-------

 یادم میفته به روزگار عاشقیمون، معمولا با مقنعه دانشگاه بابا رو میدیدیم، یه روز اخرش به ستوه اوند، گفت این ذوزنقه چیه همش میپوشی!؟ دیگه از اون روز روسری پوشیدم تو دانشگاه.

رز
۱۲ مهر ۹۳ ، ۱۲:۳۲ ۱ نظر

یعنی از دانشگاه که داری برمیگردی، همسرت زنگ بزنه که کجایی؟ و بعد بگه سپهر میخواد صحبت کنه.

صدای پسرت رو که از پشت تلفن میشنوی که مامان کجایی؟ سوار ماشین شو بیا پیش ما، دلت میخواد بقیه راه رو پرواز کنی بری بچلونی این نازنین شیرین زبون رو که از پشت تلفن شکرش چند برابر میشه انگار

رز
۰۲ مهر ۹۳ ، ۲۳:۴۵ ۰ نظر

بچه داری یعنی شب که پسرت میخوابه، اسباب بازیها و ماشین و سهچرخه اش رو از سر راهش برداری، که نیمه شب اگر بلند شد بیاد پیشت، پاش نخوره بهشون.

رز
۰۲ مهر ۹۳ ، ۲۳:۴۲ ۰ نظر

وقت دستشویی رفتن، یک لحظه حواست پرت شد و قالیچه دم دستشویی و پادری و آستانه ی در نجس شد.

من ، که تازه از دانشگاه اومدم ، شروع میکنم به شستن شما و پادری و وقتی نوبت به شستن گوشه فرش میرسه، دلت میخواد که شلنگ رو شما بگیری.  در حالیکه شلنگ گرفتن شما همان و اب وسط راهرو راه افتادن همان، چون به جز گوشه ی نجسش، بقیه ی فرش تو راهروئه.

خلاصه از من اصرار که شلنگ رو بده و از شما انکار، که عصبانی میشم ، و با صدای بلند میگم: شلنگ رو بده.

بغض میکنی و عصبانی میشی ، اما بعد از چند لحظه شلنگ رو میدی.

بعد چند لحظه با بغض میگی: مامان من نگرانتم.

میگم چرا مامان

میگی: که با صدای بلند  داد زدی، باهام حرف زدی.

شرمنده میشم. مثل همه ی وقتای دیگه ای که میشد بیشتر حوصله به خرج داد. 

شرمنده میشم و عذر خواهی میکنم، بابت صدای بلندم.

رز
۰۲ مهر ۹۳ ، ۲۳:۲۸ ۰ نظر