سینه خیز میری و خیلی جالبه که از روزی که کشف کردی میشه به جای عرضی رفتن(قل خوردن) طولی هم رفت، دیگه اصلا برای رسیدن به خواستت قل نمیخوری. بلکه مقداریش رو سینه خیز میری، بقیش رو هم گریه میکنی که من خستم. بیاید منو ببرید!
سینه خیز میری و خیلی جالبه که از روزی که کشف کردی میشه به جای عرضی رفتن(قل خوردن) طولی هم رفت، دیگه اصلا برای رسیدن به خواستت قل نمیخوری. بلکه مقداریش رو سینه خیز میری، بقیش رو هم گریه میکنی که من خستم. بیاید منو ببرید!
قطره قطره خونی که از انگشت سارا میریخت، یادم انداخت که خداوند هدیه های ارزشمند و مرواریدهایی یگانه به ما داده، که شکرگزاری و شادی داشتنشون نباید وقتی و جایی برای گلایه هایی از قبیل چرا به ما زودتر نگفتن و این خاله خانباجی بازی ها باقی بزاره.
خدایا شکرت که شب رو در خونه خودمون و در کنار عزیزترینهایم سپری میکنم.
پسر عزیزم
خوب میدانم مچاله شدن به وسیله عذاب وجدان یعنی چه
و متاسفم که گاهی به بهانه تربیت، یا از سر خودخواهی م، این عذاب رو به تو میچشانم
خدایا به حق مولود کعبه که روز تولدش را سپری کردیم، کمکم کن پسرکمان را شاد و با عزت نفس بزرگ کنیم.
به سپهر میگم:
تو آفتابی و سارا گل آفتابگردان. هر طرف میری، سارا به عشق تو میچرخه به سمتت.
دو روزی بود که اعتصاب کرده بودی و پستونک نمیخوردی
اونقدر برای خوابت مستاصل شده بودم که دعای مشلول خواندم، به جهت رفع چشم زخم احتمالی و براورده شدن حاجت!
و به لطف خدا و به زور بازو!ی والدین دوباره کمی پستونک رو قبول میکنی
حاشا و کلّا که بخوام به این زودی ها پستونک رو ازت بگیرم
تو خواب، با چشمای بسته، بعد از بوس شبانگاهی:
"مامان یاد گذشته هام افتادم
هم یاد گذشته های وحشتناک
هم یاد گذشته های خوب"
با جسارتی که در خودم کمتر سراغ داشتم، ظهر خودمان را مهمان خانه عموجان اینا کردیم که مهمانمان اونجا دعوت بود و خودمون، نه!
خوش گذشت. خدا رو شکر.
یه پسری هم دارم که تو پانتومیم موضوعش رو: "آقائه خمیر رو برمیداره، بعدکه میره کنجد رو برداره میبینه خمیره چسبیده و جدا نمیشه" انتخاب میکنه. و این در حالیه که موقع اجرای پانتومیم حرکت بارش رو اجرا کرده بوده و گفتیم برف؟ و گفته بوده بله.
)بیرون برفی بوده لابد.
M V:
صبح با صدای حرف زدنت چشمام رو باز کردم. برگشتم سمتت، نبودی!
گشتم دنبالت.
روی زمین، بین تخت و پنجره، که نصف پات هم زیر تخت بود پیدات کردم.
بدون تکون خوردن بالش، ازش رد شده بودی و افتاده بودی و خدا رو شکر هیچیت نشده بود و من صدای افتادنت رو هم نشنیده بودم و تو خوشحال، داشتی آواز میخوندی.
به غیر از دو مورد آخر(خوشحالی و آواز)، بقیه اش همه از مبعدات بود!!!!