آسمان‌های من

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

آسمان‌های من

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

آسمان‌های من

پیام های کوتاه

  • ۲ ارديبهشت ۹۲ , ۱۷:۴۷
    اودو!
  • ۳۱ فروردين ۹۲ , ۲۳:۳۶
    سلاح
  • ۲۶ فروردين ۹۲ , ۰۰:۴۱
    خواب
  • ۱۹ فروردين ۹۲ , ۱۵:۱۳
    کوپن

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

۷ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است

شما پرتقال دوست داری؟

بله.. خیلی... اصلا بچه ها خیلی پرتقال دوست دارن!

رز
۲۸ آبان ۹۳ ، ۱۳:۵۵ ۰ نظر

شب امتحان دانشجوهای بچه دار، شبیه بقیه نیست. 

شب امتحان ادم بچه دار، ممکنه مساوی باشه با بی خواب شدن پسر، به خاطر خواب طولانی عصرش، یعنی وقتی که مامان سر کلاس بوده، و درست ساعت 12 شب، یک بچه ی کاملا سرحال داریم که نه دلش میخواد بخوابه، نه میزاره مامان بخوابه ، مامانی که خسته است، و مامانی که فردا امتحان داره و میخواد سرحال باشه، و نه میزاره حداقل مامانش درساشو مرور کنه. 

دلش میخواد نقاشی بکشه ، و دقیقا دلش میخواد تو کاغذای مامان نقاشی بکشه

شب امتحانه و ما بیدار و بی خوابیم. 


خدا را شکر ☺

رز
۲۵ آبان ۹۳ ، ۰۰:۰۴ ۰ نظر

خطاب به بابا که جدیه!

بابا چرا اخمالویی! اگه دوست داشتی اخمالو نباش. ببین مامان من اخمالو نیست، شادیگوشه*!

شادیگوش، کلمه مشتق شده ابداعی اقا سپهر از بازیگوش.

رز
۲۱ آبان ۹۳ ، ۱۹:۳۴ ۰ نظر

سر شب، بدون شام و بدون دستشویی رفتن خوابت برده. نیمه شب، حدود ساعت 1 بیدار شده بودی و با اینکه خواب آلود بودی نمیتونستی بخوابی. 

میگم: سپهر شیر با نون قندی میل داری؟

- نه

غذا میل داری؟ لوبیا پلو داریم!

- نه

یکهو یادت می افته به شکلات قرمزهای توی یخچال، خواب برای لحظاتی انگار از سرت میپره و بلند میشی میشینی  و با ذوق میگی:

- اها! اون شکلات زردا که بابا دیشب از اداره آورده بود، تو یخچال بود.... ولش کن، فردا صبح میخورم!

و دوباره حجم خواب انگار غلبه میکنه و دراز میکشی

میگم: سپهر بریم دستشویی؟

میگی: مامان آروم باش، بزار بخوابم!!!!

رز
۲۱ آبان ۹۳ ، ۱۹:۲۲ ۰ نظر

وقتی صدات رو از پشن تلفن میشنوم، دلم پر میکشه برات عزیز دلم

با بابایی رفتین خونه مامان بزرگ تا من درس بخونم

و من داشتم درس میخوندم که زنگ زدم بابا

صدات از اون طرف اومد، داشتی میگفتی لا لا لایی

و الان دیگه حواس من پیش توست عزیز مامان

دلم برات تنگ شد پسرم

همیشه سلامت باشی 

30 مهر ساعت 8:24 شب

رز
۰۷ آبان ۹۳ ، ۱۵:۵۶ ۰ نظر

سپهر در حال کلنجار رفتن با اسکلت بلدرچین برای یافتن و نوش جان کردن گوشت های لابلاش.

بابا بزرگ: سپهر پلو هم بخور

سپهر: نه آخه گوشتام خَرچه پولیه! kharchepoli

رز
۰۴ آبان ۹۳ ، ۲۰:۱۳ ۰ نظر

بابا بزرگ در حال سر به سر گذاشتن سپهر، سر سفره، بعد از درخواست دوغ از طرف سپهر:

سپهر دوغ رو بیشتر دوست داری یا مامان جون رو؟

سپهر بعد از کسری از ثانیه مکث: خودمو!

رز
۰۴ آبان ۹۳ ، ۲۰:۱۰ ۰ نظر