آسمان‌های من

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

آسمان‌های من

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

آسمان‌های من

پیام های کوتاه

  • ۲ ارديبهشت ۹۲ , ۱۷:۴۷
    اودو!
  • ۳۱ فروردين ۹۲ , ۲۳:۳۶
    سلاح
  • ۲۶ فروردين ۹۲ , ۰۰:۴۱
    خواب
  • ۱۹ فروردين ۹۲ , ۱۵:۱۳
    کوپن

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

۱۰ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

- شیرین. شیرین. شیرین.
هر خاطره ای که ازت میخوام بنویسم، با خودم میگم نه واقعا خودش خیلی شیرین تر ازینه.
با حداقل کلمات و حرکات، حداکثر منظور رو میرسونی، به طوری که بیشتر اوقات به راحتی میتونی منظورت رو به کسانی غیر از خانواده خودمون هم منتقل کنی.
جدیدا یاد گرفتی وقتی اعتراض داری، یا یه غریبه نگاهت میکنه یا باهات حرف میزنه، ساعدت رو میگیری جلوی چشمات.
یه وقتایی که داداش شلوغ کاری میکنه، انگشتت رو میگذاری یک سمت لبت و میگی: سسسس
- همین الان خوابونده بودمت و با بابایی داشتیم تلوزیون میدیدیم. بابایی صدام کرد که بیا سارا رو ببین. تو اتاق با نور موبایل دنبالت گشتم و تا کمر دولا شده و خوابیده روی تخت داداشی و پاها روی زمین یافتمت.یگبه بابایی میگم مثل ادم اهنی که وسط راه باتریش تموم میشه میفته، همونجا باتریش تموم شده و خوابش برده.
- آش رو با جاش میخوای. معمولا همه چی رو، همه اش رو میخوای. قرص نعناع رو که تا همین دیروز به دو تاش همزمان قانع بودی، الان با ظرفش میخوای، بستنی خانوادگی با ظرفش و ... و این قاعدتا اصلا با مزاق داداشی جور نیست.
- چند وقت پیش به شیوه بازی اون وقتام با سپهر، سرم رو گذاشتم روی پای گل دختر و ادای نینی در اوردم، که ایشون سرم رو گرفته و به نشانه ی "بلند شو از سند وسالت خجالت بکش" از رو پاش بلند کرد. ولی اخیرا این به یکی از بازیهای محبوبش تبدیل شده و معلوم شد که اون موقع هنوز درک درستی از بازی نداشته. الان قشنگ مامان سارا ی من میشه و تر و خشکم میکنه.

رز
۲۷ مرداد ۹۷ ، ۰۰:۴۹ ۰ نظر

آقایی

آقا

بدیی badaee بستنی

من

آلی خالی

دادا 

ئه

در حال اخم به عکس خودش در رفلاکس شیشه.

 توضیح اینکه داره از پنجره اشپزخونه، آقایی رو که داره تو خیابون رد میشه صدا میکنه و براش تعریف میکنه که بستنی من تموم و خالی شد، اونم توسط داداش، و با "ئه" انزجار خویش رو ازین واقعه اعلام میکنه.

رز
۲۶ مرداد ۹۷ ، ۲۳:۵۸ ۰ نظر

بعد از رفتن مامان بزرگ اینا و خاله اینا، کیفور دست میزدی به تزیینات تولدت، و زیر لب با خودت میگفتی: تولد تولد...

رز
۲۶ مرداد ۹۷ ، ۲۳:۳۵ ۰ نظر

روزانه و شبانه! بارها و بارها آیه "فاعفوا واصفحوا الا تحبون ان یغفر الله لکم" رو در دلم تکرار میکنم و سععععی میکنم دستمال کاغذی خیس شده و رها شده کنار روشویی، خرده های مداد شمعی تراشیده شده توی کمد میز، پوست شکلات انداخته شده پشت مبل، لباسهای رها شده در همه جای خانه و ...و...و... را نادیده بگیرم. 

البته معمولا فقط وقتی نیست موفق میشم!!!! 

رز
۱۸ مرداد ۹۷ ، ۲۳:۳۵ ۰ نظر

کمر همت ببنده که پیراهن گل گلی ات رو که بعد از سه سال بارداری و شیردهی بالاخره تونستی بپوشی، از تنت در بیاره که خودش بپوشه.

رز
۱۷ مرداد ۹۷ ، ۲۰:۴۳ ۰ نظر

دوران شیر دهی به اتمام رسید. خدایا میشه این عمل ناچیز رو برای من دولاپهنا حتی خیلی بیشترلاپهنا حساب کنی، بعد برام امانت نگه داری، و دستم رو بگیری در روزی که دستهام خالی اند؟؟

ممنونم.


دخترک هنوز گاهی به خواهربرادرای رضاعیش شیر مینوشاند و خدا از دلش خبر داره که چقدر دلتنگه. بعد سرش رو میزاره روی نام نام و در دل باهاش مناجات میکنه.

شب اول که واقعا چند لحظه براش ترسیدم از شدت غصه بلایی سرش نیاد. یک آن ریتم نفس کشیدنش عوض شد. با چند بار ددر رفتن و اب خوردن و پفیلا نخوردن و لیوان نی دار هدیه گرفتن و توش آب نخوردن و  تو بغل چرخیدن، بعد از یکی دو ساعت، لیوان از پلاستیک بیرون نیاورده به دست، خوابید.

رز
۱۵ مرداد ۹۷ ، ۱۴:۲۱ ۰ نظر

تو ماشین یا پیاده،  از جلوی فست فود ها، ابمیوه فروشی و کلا خوردنی فروشی ها که رد میشیم، ردیابی میکنی و فورا اعلام "به به" مینومایی

رز
۱۰ مرداد ۹۷ ، ۱۸:۴۰ ۰ نظر

گیره، توپ، ماشین، عروسک، هرچی! رو برمیداره میاره با حالتی حق به جانب، که یعنی من نمیخوام و این میخواد، در حالی که سعی میکنه جلوی خنده اش رو بگیره میگه: نام نام 

یعنی بهش شیر بده. 

رز
۱۰ مرداد ۹۷ ، ۱۸:۳۸ ۰ نظر

عکس لباس قرمز به تن خندان دمب اسبی بسته ی شش سالگی ام را که گذاشتیم روی میز، نظر دیگران راجع به شباهت دخترم به پدرش عوض شد.

رز
۰۶ مرداد ۹۷ ، ۰۷:۵۲ ۰ نظر

برای رفع بهانه گیری پس از مهمانی، سبد نهر و جانمازها را کمپلتهم دادم دستش. نتیجه خوب بود. بعد از یه ربع نیم ساعتی بازی، ده دوازده تا جانماز پهن کرده اقصی نقاط سالن، روی هر کدام یک مهر گذاشته، بعد آمده سراغ "دادُ" (چادر) اش.

رز
۰۶ مرداد ۹۷ ، ۰۶:۰۲ ۰ نظر