از قم برگشتیم. دخترک تو خواب گریه کرد. خوابزده از جا پریدم. با خودم گفتم از لباسشه! (لباسش راحت و معمولی و خوب بود!)
در حال زار زار گریه کردن بچه به زور لباساشو در اوردم. لباس جدید اوردم. بادی رو از زیر تنش کردم ، حلقه استین اول رو که رد کردم، تازه سطح هوشیاریم به حدی رسید که بچه گرسنه است و شیر میخواد، نه تعویض لباس.
پس به همون صورت نیمه لخت، ملافه پیچیدم دورش و شیر دادم بهش. تا صبح نیم ساعت یه بار چک میکردم ملافه دورش باشه بچه نچاد.
ازون شب کمی از خودم ترسیدم. نکنه دفعه بعدی که طفل معصوم گریه میکنه، تو خواب حدس بزنم دلش مثلا ددر میخواد، بچه رو بندازم بیرون؟!