آسمان‌های من

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

آسمان‌های من

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

آسمان‌های من

پیام های کوتاه

  • ۲ ارديبهشت ۹۲ , ۱۷:۴۷
    اودو!
  • ۳۱ فروردين ۹۲ , ۲۳:۳۶
    سلاح
  • ۲۶ فروردين ۹۲ , ۰۰:۴۱
    خواب
  • ۱۹ فروردين ۹۲ , ۱۵:۱۳
    کوپن

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

اگه این رو ننوشته بودم، هیچ وقت یادم نمیفتاد که پسرکم هم، مثل این روزای دخترک، بشقاب قاشقا و خوارکی ها رو سر سفره تقسیم میکرده، تو همین سن و سال دخترک


دخترک بشقاب ها رو تک تک نشون میده و کشدار میگه: دادااااااا.... گاهی هم بابااااا یا ماماااااااا 

رز
۰۸ اسفند ۹۶ ، ۰۱:۵۶ ۰ نظر

علاقه وافر داری به طبقه ی بالای تخت دو طبقه.

علاقه مند به پستونک

علاقه شدید مند به خودکار، ماژیک، مداد نوکی و مداد (به ترتیب درجه ی علاقه و درجه ی تخریب کنی) شروع کردی به امتحان انواع نوشت افزار روی انواع سطوح. بعد از نوشتن هم چنان اخمی میکنی و چهره در هم میکشی و روی ترش میکنی که واقعا ممکنه آدم شک کنه اینا رو کی نوشته عایا؟ تو این مایه ها که حالا من نوشتم، شما باید نوشته میشدید عاخه؟!

بسیار دوست دار مامان بزرگ. وقتی با هم هستیم، از حضانت بنده خارج میشه، میشه دختر مامان بزرگ، عین بچگی ها (حتی الان؟!) داداشی اش.

من رو گاهی علاوه بر مامان، مامایه  یا مامایی صدا میکنه که عاشقشم.

گاهی که دسترسی پیدا میکنه به وسایل ممنوعه ی داداشی، مثلا کیف پول یا جعبه ی گنج اش، اولش یواش یواش بهش نزدیک میشه. بعد جرئت پیدا میکنه بهش دست میزنه. بعد اروم اروم نفوذ میکنه، بعد به محض شنیدن هر صدایی که ممکنه به نزدیک شدن داداشی ربط داشته باشه، برمیداره شی مسروقه رو پشتش قایم میکنه. جعبه گنج رو برداشته بود، نصفه شبی، داداش غرق خواب. از بیرون صدای تق در اومد، رفتم پیش دخترک دیدم جعبه رو گذاشته پشتش داره خودش رو به "هیچ کاری نکردگی" میزنه!

وقت خواب، وقت شیر یا وقتی پستونک میخوره، از هشت نه ماهگی عادت داره دست من (یا شکمم ) رو نیشگون بگیره و با ناخناش شخم بزنه. چند روزیه دوز مصرفش بالا رفته، دوست داره وقتی پیشمه، با کف پا شکمم رو لمس کنه! (به این نمیگن جفت پا میاد تو شکمم عایا؟!)


دوست ندارم به بچم برچسب بزنم، اما سرتق دارو نخور تف کننده ای هستی که سومی نداری، مقام اول هم مال داداشته!


اغلب وقتی بیدار میشه، میاد پشت در بسته ی اتاق شیک در میزنه یا صدا میزنه مامان که درو براش باز کنیم. 

عاشق مسواک زدنه. بیشتر آب بازی بعدش! شبا با هر سه نفر دیگه ی خانواده مسواک میزنه، اخرشم گاهی با : با مسواک خداحافظی کن، بازم میایم" قانع میشه، گاهی هم کلا قانع نمیشه و در نهایت کشان کشان با لباس خیس میاریمش بیرون.


دوست داره پا به پای من غذا ها رو سر گاز قاطی کنه. درست مثل داداشش. 

خودش، اگر بخواد میتونه با قاشق غذا بخوره. گاهی هم دوست داره بماله روی سرش، برای مو میگن خوبه لابد! ولی بوی خامه عسل، بعد از چند ساعت که قشنگ ترشید، روی مو اصلا جواب نمیده. باز حالا سمنو رو میشه وقتی خشک شد، از رو موها کند، حالا گیریم که همراهش  یه دسته موش هم کنده شده باشه.


خیلی به حیوانات علاقه داری. کبوتر چاهی ها و یاکریم های پشت پنجره برات تکراری نمیشن. با چنان ذوقی میگی "جوجو" که میشه اطمینان حاصل کرد این بار دیگه زرافه ی پرنده رصد کردی. حیوانات باغ وحش پلاستیکی رو هم دوست داری و بهشون از شیر مادرت میدی بخورن! البته در مورد شیر مادر کاملا دست و دل بازی. از پستانک گرفته، تا گاو و گوسفند باغ وحش تا عروسک هات، همه رو سیرشیر میکنی. دهنت رو "نام نام" گویان تکون میدی که مطمئن شی این بندگان خدا تغذیه اشون کامل باشه مدیون نشیم یه وخ.


هنوز واکسن نزدیم. 


دوازده روز هم از هجده ماهگیت گذشته تازه.

یعنی قشنگ من اگر دختر نداشتم، به تمام دختردارهای عالم حسادت (غبطه؟!) میکردم.


خدایا شکرت. الحمدلله. ماشاالله لا حوا و لا قوه الا باالله. 


رز
۰۸ اسفند ۹۶ ، ۰۱:۳۸ ۰ نظر