اندازه نگه دار که اندازه نکوست
پنجشنبه, ۳ فروردين ۱۴۰۲، ۰۱:۱۵ ق.ظ
برای آغاز سال نو، قم بودیم.
ما و خواهر سومی، در کنار باباجون
مامان جون، پیش خواهر دومی است برای زائوداری،
سارا، حنانه و فاطمه قرار است شب را پیش هم خانه مامان جون باشند. کیفورند، اما سارا نک و ناله میکند که فردا صبح برنگردیم تهران، ظهر برگردیم.
حنانه و فاطمه ادامه میدهند:
شب برگردین، فردا صبح، دو روز دیگه، و ...
سارا، بهانه گیری را برای لحظه ای تمام میکند و خطاب به دو دخترخاله زیاده خواهش می گوید:
دیگه زیاده روی نکنین که!
و بهانه گیری را ادامه میدهد...
فردا صبح برنگشتیم، ظهر هم، عصر هم. شب برگشتیم، بعد از شام، باز هم بساط نریم تهران داشتیم. تمام خواهش و تمناها مبتنی بر ظهر بریم به دست فراموشی سپرده شده بود و اینبار از بیخ و بن می فرمود که: من نمیام!!
در آخر با جیییغ و داد، در مخالفت با به همراه آوردن احسان ، و نه حنانه به تهران سوار ماشین شد.
۰۲/۰۱/۰۳