آسمان‌های من

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

آسمان‌های من

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

آسمان‌های من

پیام های کوتاه

  • ۲ ارديبهشت ۹۲ , ۱۷:۴۷
    اودو!
  • ۳۱ فروردين ۹۲ , ۲۳:۳۶
    سلاح
  • ۲۶ فروردين ۹۲ , ۰۰:۴۱
    خواب
  • ۱۹ فروردين ۹۲ , ۱۵:۱۳
    کوپن

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

اونقدر که قشنگ کلمه ی وحشتناک رو ادا میکنی، دلم میخواد یه فیلم ژانر وحشت بزارم دو تایی ببینیم، بعد تو هی بگی خیلی مَهنهناکه و من هی کیف کنم!

رز
۳۰ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۲:۳۱ ۱ نظر

در حالی که کل پاییز و زمستان را بدون لحاف و پتو و هیچی و با تاکید بر نخواستنش سپری کرده، یکهو به یاد پتویی که یک شب در تعطیلات نوروز ما بر روی پسرخاله اش کشیده ایم میفته و پتوش رو طلب میکنه.


- این پتوی منه. هیچ وقت به حسین نمیدمش

- پس به کی میدی؟

- به حنانه. حسین خرابش میکنه.

- چه جوری تو خواب خرابش میکنه؟

- صبح که بیدار شد خرابش میکنه. قشنگ میشینه روش خراب میشه.

وی این مکالمات را انجام داد، سپس به مدت نیم ساعت با پتویش ور رفت،  رویش انداخت، هی صافش کرد و مرا به صاف کردن پتو روی خودش وا داشت ، بعد گفت میزارم لبه ی تخت که نَوُدَّم، و در نهایت آن را در گوشه ای مچاله نموده و عرضه داشت: اینو ور دار و سپس در ساعت دو و ربع بامداد بعد از شصتاد بار جا به جا شدن و نیشگون گرفتن دست من و قلقلک کف پا و دست به خواب رفت.



رز
۳۰ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۲:۲۸ ۰ نظر

- من میرم مسدسه، مثل داداش، فقط مشق نمینویسم، فقط نقلشی میکشم برای خانوممون، .... (چند ثانیه مکث، بعد با ناراحتی ) نههه نمیخوام برم مدرسه، میخوام تو خونه پیش تو نقاشی بکشم. 

طرف پارچه اش رو برده بود خیاطی، گفته بود اینو میگیری کت میدوزی پس فردا نگی پارچه کم اومد، استینش کج شد، یقه اش خوب در نیوند..... اصلا بده من نمیخواد بدوزی.



- گقتگوی پسرک و خانمش در کلاس قران

خانم: من عاشق گل طبیعی ام، اما وقتی خراب میشه باید بندازم دور خیلی ناراحت میشم.

پسرم: خب خشک کنید اینطوری دیگه دور نمیاندازیدش.

معلم: اخه از ریخت میفته وقتی خشک میشه

پسرم: بله درسته اما از دور ریختن که بهتره.



گفتگدی پسرم با معلم قرانش، هفته ی بعد از جللسه ی بالا، در واکنش به اینکه در بازی بچه ها فقط یک نفر رو تشویق کرده بودند:

- بچه ها نباید فقط یک نفر رو تشویق کنند، اونوقت اون یکی نفر روحیه اش رو از دست میده، نمیتونه برنده بشه


رز
۱۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۵:۰۴ ۰ نظر

به رحل میگه "بزاری"

به این صورت که منم "بزاری" میخوام.


بابا میگه رفتیم شمال چی کار میکنی

سپهر میگه من یه اتاقک میسازم

سارا میگه: من تو اتاقه میرم قران میخونم


حمد و سوره و سایر اذکار نماز  و قسمت هایی از دعای نور و بعضی از قران های داداشی را حفظ است و گاهی که حواس کسی نیست، بعد از ما ادامه اش را با خودش زمزمه میکند. به محض جمع شدن حواس ما، خواندن را قطع میکند. 

رز
۱۰ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۹:۳۸ ۰ نظر