نام
دوشنبه, ۳ تیر ۱۳۹۲، ۱۰:۵۸ ب.ظ
بالاخره اسم خودت رو به زبون آوردی. عاشق این لحظه بودم و منتظرش.
دِبِ (+ یک ه خفیف)
با بازی تودماغی حرف زدن شروع شد. جمعه گذشته موقع برگشتن از قم. بینیم رو گرفتی و گفتی دِبِ(ه)، چون بازیم معمولا اینطور بوده که بینیم رو که میگیری اسمت رو یه بار با صدای تودماغی و یه بار معمولی صدا میزنم. منظورت این بود که بازی کن و بگو سپهر.
لباس خودت رو میبینی و میگی دِبِ (ه).
چیزی از سفره میخوای و اسم خودت رو میگی.
قاشق هایمان رو سر غذا تقسیم بندی میکنی: مـــامــــــان، دِ ــــبه! (با لحن همیشگی من: یعنی این مال ماامان، این مال سپهر)
و من هنوز عاشق این لحظه ها هستم و منتظرشان. :)
۹۲/۰۴/۰۳