ستارالعیوب
بعد از گپ و گفت با دوست دیرین، یکهو بی مقدمه میپرسد که بچه بعدی را کی خواهم آورد. میگویم چه طور مگه؟ و توضیح میدهد که:
اخه دو تا بچه برای تو کمه. تو خیلی مادر خوب و با ادب و مهربان و بچه خوب تربیت کنی هستی.
میام بگم خوبه من یا پسرک را ندیدی فلان و بیسار. با خودم میگم خدا عیب من بنده رو پوشونده اونوقت خودم پرده دری کنم؟!
فقط میگویم:
خدا رو شکر که اینقدر ستارالعیوبه.
----
نمیدونم صحبت چی بود تو کلاس سپهر، یکی از مامانها میگفت:
تو خیلی صبور و آرومی. معلومه عاشقانه مادری میکنی. منظورش صبوریم در مقابل سپهر وقتی سارا رو میچلونه بود.
میگم: ان شاالله که همیشه همینطور باشه.
------
مامان جان شوهر بارها گفته اند که خوش به حال همسرجان. هیچ وقت پیر نمیشه از بس که ارومی.
و من هر بار شرمنده خدا میشوم و همسر و پسرکم، که مناسفانه غیر از صبوری، چیزهای دیگری هم زیاد دیده اند از من.
خدایا شکر به خاطر عیب پوشی ات.