سارا سارای قل قله زن
شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۰۷ ب.ظ
پشت میز نشسته ام و منتظرم تا چای صبحانه ام آماده خوردن شود.
و تو کنارم روی زمین، با تلاش و مقادیری گریه و ناله، قدم به مرحله جدیدی از زندگیت میگذاری.
از دو روز پیش "قل یک وری" را یاد گرفته بودی. یک بار قل میخوردی و بعد از چند لحظه صدای اعتراضت بلند میشد که بیاییم و نجاتت دهیم. اما امروز در تلاش برای رسیدن به بادکنک و سه چرخه داداشی، چند تا قل پشت سر هم خوردی.
رسیدیم به مرحله جدیدی از زندگی، مرحله ی "دیگه روی تشک نماندن"، مرحله ی " باید مواظب همه ی جاهای خطرناک و بالقوه خطرناک و شاید بالقوه خطرناک خونه باشم". مرحله ی "دیگه نمیشه مثل قبل روی تخت تنهات بگذارم" و خلاصه مرحله ی شیرین "دیگه نمیشه چشم ازش برداشت."
خدایا شکر. خدایا شکر به خاطر قدم به قدم و نفس به نفس زندگی.
۹۵/۱۱/۲۳