آسمان‌های من

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

آسمان‌های من

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

آسمان‌های من

پیام های کوتاه

  • ۲ ارديبهشت ۹۲ , ۱۷:۴۷
    اودو!
  • ۳۱ فروردين ۹۲ , ۲۳:۳۶
    سلاح
  • ۲۶ فروردين ۹۲ , ۰۰:۴۱
    خواب
  • ۱۹ فروردين ۹۲ , ۱۵:۱۳
    کوپن

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

شکارچی اژدها

دوشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۵۱ ب.ظ

یک دستمال کاغذی تکه تکه شده  و یک گیره سر، یکهو منجر به این شد که بیا برای پرنده ها تله درست کنیم.

من، متعجب: خوب پرنده گرفتیم چی کارش کنیم؟

او، بدیهی طور: خب، گوشتش رو بخوریم!

من، متعجب تر: چه جوری آماده خوردنش کنیم؟

او، بدیهی طور تر: خب با چاقو از وسط نصفش میکنیم.


همزمان هم گریه ام گرفته بود، هم خنده ام. از اصرارش. اصراااااررر ها. هر چی دلیل، برهان میاوردم و موانع رو تشریح میکردم، موانع را با جدیت حل شده اعلام میکرد  و مجددا اصرار میکرد با چاشنی گریه و زاری. یه مقدار هم خرده ریز اورده بود پخش کرده بود که مامان بیا اختراع کنیم!

سبد ماشین هاش رو بند بستم، نون خرده ریختیم تو مقوا گذاشتیم تو بالکن. گفتم هر وقت پرنده اومد بند رو بکش سبد بیفته روش. بعد در اتاق بالکن رو بشتم که دخترک یخ نکنه. 

جیغ و دادش برای nامین بار بلند شد. اینبار حرفش این بود که من میترسم! میاد به من نوک میزنه!! مثل اون خروسه زهرا اینا که به من نوک زد.


سوالی که پیش میاد اینه که پسرم! واقعا مجبووووورررری؟؟؟


آخرش گفتم بیا پوره سیب زمینی درست کنیم، باهاش پرنده درست کنیم، بعد اونو شکار کنیم.

راضی شد و بی خیال پروژه شکار شد. 


۹۵/۰۹/۲۹
رز

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی