سه سالگی
دوشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۳، ۰۷:۳۶ ب.ظ
این روزها سه ساله پسری دارم که همه ی زندگی من است.
پسری که گاهی آنقدر حرفهایش قلمبه است که حیران میمانم، و گاهی آنقدر لجباز است که باز حیران!
و البته منصفانه فکر کنیم، پسر لجبازی ندارم، اما صاحب فکر است و برای خودش دلیل و منطق دارد. و گاهی که منطق هایمان با هم جور در نمی آید کمی اصطکاک میشود. و باز البته تر اگر من کمی از منطق ناطق خود، که هرگز ادعا ندارم لزوما منطقی تر از منطق پسرک است کوتاه بیایم و کمی بنشینم در نگاه سه ساله ی عزیز خانه ی مان، چقدر همه چیز بهتر میگذرد.
روز تولد سپهر، بیشتر از اینکه برای سپهر مهم باشد، برای من مهم است. آن روز، روز اکمال معجزه ی خداوند در حق من بود. روزی که من تا عرش خدا، باید سپاسگزار باشم و شاکر.
هر لحظه آن روز، برایم خاطره است و مهم.
شاید، مهم ترین روز زندگی من.
۹۳/۰۹/۱۰