بی سر و صدا
وقتی میگی مامان منو نبین، یعنی باید دو تا چشم قرض بگیرم و مواظبت باشم.
یا همین الان که اومدی و میگی: مامان دما بخواب! و زمزمه کنان که درو ببندم، در اتاق رو به روی من میبندی و میری ادامه تمیزکاریهات رو با قلم موی سیلیکونی مخصوص شیرینی پزی من بکنی!
و البته مامانت نیستم اگه ندونم هدفت از این جملات، قطعا خیرخواهی برای من نیست!نشون به اون نشون که شده چوب کبریت لای چشمای من بگذاری نمیذاری من بخوابم و باز به اون نشون که جدیدا شدیدا از تنهایی و تاریکی ابا داری.
التمیزکاری وماالتمیزکاری
قلم مو رو برداشتی، اول با اب ابسرد کن یخچال خیسش کردی و همه جا رو شستی! بعد ته ظرف بستنیت رو یافتی و با قلم موی اغشته به بستنی همه جا رو "شستی"!!!
و بعد رفتی از لای توری پنجرا ای که با بدبختی تمام چسبونده بودم و شما به اشارتی و به آب خوردنی کنده بودی، دستت رو برده بودی بیرون و قلم مو رو خاک مال کرده بودی و بر آن بودی یه دور هم با وضعیت اسفناک جدیدش همه جا رو بشوری!!!!
بعدنوشت: برای تزیین بیسکویتها به قلم مو نیاز داشتم. میگم سپهر قلم مو کو؟
میری یه سر مختصر به محل ارتکاب جرم میزنی، و برمیگردی، با لحن کاملا مشفقانه در حالیکه دستات رو به حالت حالا چی کار کنیم تکون میدی، میگی: نیست. هر طور صلاح میدونی. ان شاالله بابا یه دونه میخره!