یه چیزی...
یه شب، موقع خواب:
من آنجا بیگام! (من از اونا میخوام، اینجا منظور از آنجا، قرص نعناع هست!)
- عزیزم الان مسواک زدی، دندونات کثیف میشه، بیا بغلم بریم بخوابیم....
چند روز بعد، موقع وسط روز:
مامان دی دی دی بیگام! (این یه چیزی هم جریانی داره! پسرکم هر وقت نمیدونه چی میخواد، از من یه چیزی میخواد!! و اون یه چیزی، حتما هررر چیزی که من ازش میپرسم نیست! (غیر از شکلات!))
فلان رو بدم؟
نه، دی دی دی
بیسار رو بدم ؟
نه. دی دی دی
قرص نعناع بدم؟
نه، دیکم من دـَ د ، نه وِکواک ددم! (شکم من درد میکنه، مسواک زدم،)
خب حالا قضیه درد شکم اینه که گاهی که یه چیزی رو خیلی زیاد میخوری و اون یه چیزی چیزی نیست جز شکلات، دیگه به چندمی که میرسه میگم بسه شکمت درد میگیره. خب، اولش خواستی بهانه درد شکم رو بیاری که قرص نعناع نخوری، بعد یادت افتاد این مال این مورد نبود، جریان مسواک رو بخاطر آورده و به کار بردی! خیلی شیک، خیلی مجلسی!! :دی