آسمان‌های من

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

آسمان‌های من

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

آسمان‌های من

پیام های کوتاه

  • ۲ ارديبهشت ۹۲ , ۱۷:۴۷
    اودو!
  • ۳۱ فروردين ۹۲ , ۲۳:۳۶
    سلاح
  • ۲۶ فروردين ۹۲ , ۰۰:۴۱
    خواب
  • ۱۹ فروردين ۹۲ , ۱۵:۱۳
    کوپن

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

ناز کن پسرم

جمعه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۰، ۰۷:۴۸ ب.ظ

وقتایی که نوشته های یه نفر رو میخونم که در موقعیت مشابه خودمه و میبینم چقدر بهتر از من، احساسش رو در  اون موقعیت مشابه توصیف کرده، غبطه میخورم. دروغ چرا؟ بدجوری میرم تو لک. به این فکر میکنم که لابد فلانی از من خیلی خوشبخت تره. فلانی عشقش رو یا بچه نداشتش رو از من بیشتر دوست داره که این طوری قشنگ حسش رو توصیف کرده. اما حقیقت این نیست. حقیقت امسلم ینه که اولا بعضیا بهتر مینویسن. خوب هر کسی تو یه چیزی استعدادش بیشتره و مثلا استعداد من تو پخت خورشت هویج بیشتره تا نوشتن. (مثلا عرض کردم! ) و دوم اینکه من خیلی وقتا میتونم خیلی خوب بنویسم. کلی جمله پشت سر هم ردیف سر میخورن تو ذهنم و اون موقع هاست که تنبلی من عود میکنه. میذارم احساسم از اون ور قبلم بریزه بیرون. میذارم ازم عبور کنه. مثل همون لحظه ای که توش هستم. و این قسمت دردناک تر ماجراست.

وقتی من میرم سونو گرافی و پاره تنم رو میبینم و هزار جور و با هزار تا وصف براش ذوق میکنم، و وقتی همه اون ذوق ها رو شاید تکه تکه برای باباش و خالش و دوستام تعریف کنم و خیلی هم عالی تعریف کنم و بذارم ازم عبور کنن، خب این درد داره. شاید امروز که جمعست و من یک شنبه پسرمو دیدم، نتونم به خوبی همون یک شنبه احساسمو توصیف کنم. چون شاید خیلی از احساسمو گذاشتم با ثانیه ها بگذرن و عبور کنن.

 

 

یکشنبه دیدمت عزیزم. بزرگ شده بودی. اونقدری که باورم نمیشد این تو باشی. خانوم دکتر داشت به زور به من حالی میکرد که چشمات کجاست و پلکت کجاست ولی من منتظر دیدن کل بدنت بودم تا بتونم بفهمم چی به چیه. گفتم خب کل بدنش کو؟ گفت بابا بزرگ شده. همه تن قشنگش که یهو تو مانیتور دیده نمیشه. آخه عسلم دفعه پیش که دیدمت کل قدت تو مانیتور جا میشد و من حواسم نبود که پسر مامان چقدر بزرگ شده تو این مدت.ماشاالله قدت شده 30 سانت عزیزم. لب هات رو تکون میدادی و انگار خواب بودی. اومد پایین تر، گردن کوچولوت و پایین تر ، یه عضو زنده پر تکاپو داشت بین قفسه سینت پیتکو پیتکو میکرد. معدت، لوزالمعدت و به قول خانم دکتر اونجایی که نباید نامحرم ببینه، که فهمیدیم مسافر کوچولوی ما گل پسره. شازده پسره. دست هات و پاهات. که رو به بالا گرفته بودی، درست به سمت شکم من نشونه گرفته بودیشون و من تازه فهمیدم چرا همیشه لگد هات رو از اون نقطه حس میکنم. فهمیدم همه اون ضربه ها هم لگد بود که فرود میاری تو شکم مامان که جات بازتر بشه. فهمیدم احتمالا وقتی گوله میشی  و یه قلمبه کوچولو از شیکمم میزنه بیرون ، وقتاییه که میبینی لگد افاقه نمیکنه و هر چی زور داری با پاهات فشار میاری تا خونه موقت کوچولوت بزرگتر بشه. شایدم فهمیدی اینجور وقتا محاله نوازشت نکنم و اینجوری میکنی تا ناز بشی. هر چقدر میخوای خودت رو گوله کن و شمک مامان رو مثل قلوه سنگ سفت کن که نازت خریدار داره عزیزم. خیلی هم خریدار داره. نوازشت میکنم تا دوباره ریلکس بشی و بازم شیطونی کنی و هرچقدر میخوای لگد بزنی.

به بابا میگم یه کچل دیگه میخوایم تحویل اجتماع بدیم. الاهی من دور بابایی این گل پسر بشم که کم مو و حتی بی موش یه ذره هم از محبتش تو دلم کم نمیکنه.

آره پسرم. تو پسری. قند عسل مامان و بابا. ایشالا که به حق این شب قدر عزیز، قدمت خیر باشه و زندگیت پر از خوبی و سراسر رضایت خدا عزیزم.

۹۰/۰۵/۲۸
رز

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی