آسمان‌های من

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

آسمان‌های من

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

آسمان‌های من

پیام های کوتاه

  • ۲ ارديبهشت ۹۲ , ۱۷:۴۷
    اودو!
  • ۳۱ فروردين ۹۲ , ۲۳:۳۶
    سلاح
  • ۲۶ فروردين ۹۲ , ۰۰:۴۱
    خواب
  • ۱۹ فروردين ۹۲ , ۱۵:۱۳
    کوپن

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

باور تازه

جمعه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۰، ۱۲:۲۶ ق.ظ

یه وری لم دادم رو صندلی، و به قول خودم دارم تیوب سواری میکنم(به خاطر کمر دردم رو حلقه میشینم) و دارم وبلاگ یه همسر مهربون رو میخونم و رسیدم به قسمتای مامان شدنش. شکمم به علت لم دادگی و به علت شلوارم قلمبه زده بیرون و داری تکون میخوری. با یه دستم دارم نوازشت میکنم و یه دستم زیر چونمه و تو حال و هوای وبلاگ و قضیه شیر دادن صمیم به بچش دارم سیر میکنم.

بابایی اومده میخنده. میگه چه احساسی داری که حامله ای؟ (به خاطر قلمبیدگی شکمم میگفت!) گفتم وقتایی که تکون میخوره احساس دارم و بقیش نه. بیشترین حسم ناباوریه. گفت هنوز؟؟ گفتم هنوز. بابایی باور کرده داره بابا میشه. شاید به خاطر اینکه بابا شدن خیلی اتفاق بزرگی نیست. یعنی بزرگ هستا، ولی به اندازه مامان شدن بزرگ نیست.

داری تکون میخوری و هر دفعه که تکون میخوری همیشه نوازشت میکنم و برای عاقبت به خیری تو دعا میکنم عزیزم.

به بابا میگم تازه وقتایی که تکون میخوره هم باورم نمیشه یه پوست بینمون فاصلست و بچم تو بغلمه. فکر میکنم تو هنوز از تو بهشت تکون میخوری و این حرکت ها و بالا پایین پریدن شکمم فقط نمود ظاهری داره.

عزیزم دوست دارم. دوست دارم بغلت کنم و صورتم رو بذارم کنار صورتت. که نفست بخوره به صورتم. اونقت با تمام وجود پر بشم از احساس مادرانه. خیلی خوشبینم. مطمئنم خدا یه هدیه خیلی خوب و آروم بهمون میده. از سورپریز خدا کمتر ازین انتظار نمیره


۹۰/۰۵/۲۱
رز

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی