تکون میخوری
سه شنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۰، ۱۲:۴۲ ب.ظ
سلام مامان جونم، الان چهار ماه و نیمته، دوران بارداری نصف شده.
پنجشنبه ششم مرداد، وقتی داشتم از قم برمیگشتم تهران، تو ماشین یه چیزایی تو دلم حس کردم و فهمیدم کوچولوی مامانه که داره تکوناش رو به من نشون میده. و یه هفته هم هست که یه روح پاک و لطیف داری. بابایی میگفت باید برای بچمون جشن تولد بگیریم، آخه روح دار شده عزیز دلمون. الان بیشتر حست میکنم عزیزم. امروز روز اول ماه رمضونه. من و شما که روزه نمیگیریم. طفلک بابا هم بی سحری موند امروز. تقصیر من شد، ساعت رو نمیدونم کی و چرا! خاموش کردم و خوابیدم، یهو دیدم داره بابایی بیدارمون میکنه که پاشو نماز بخون. خیلی شرمنده شدم. خدا کنه بهش سخت نگذره امروز. مامان؛ سه شنبه 11 مرداد1390 ساعت 12:42 | |
۹۰/۰۵/۱۱