آسمان‌های من

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

آسمان‌های من

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

آسمان‌های من

پیام های کوتاه

  • ۲ ارديبهشت ۹۲ , ۱۷:۴۷
    اودو!
  • ۳۱ فروردين ۹۲ , ۲۳:۳۶
    سلاح
  • ۲۶ فروردين ۹۲ , ۰۰:۴۱
    خواب
  • ۱۹ فروردين ۹۲ , ۱۵:۱۳
    کوپن

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

۲۲ مطلب در آذر ۱۳۹۲ ثبت شده است

زین پس به جای واژه غریب یا قریب! بادکنک میگوییم: بوکوندَه!

رز
۱۳ آذر ۹۲ ، ۱۶:۵۹ ۰ نظر

بعد از چند دوره بغل سواری بدون پتو و با پتو، سرت رو روی دلم گذاشتی تا بخوابی.

بعد از چند لحظه نیم خیز میشی و لباسم رو کنار میزنی وکمی نگران و خیلی جدی نکاه میکنی و میگی اینجا!

فکر میکنم هوس شیر دوباره به سرت زده. اما منظورت شیر نیست.

چند بار میگی اینجا. میگم اینجا شکممه. چی شده؟ میگی دیدا (صدا) اینجا دیدا. منظورت صدای بیسار ضعیف قارو قور شکممه. خندم میگیره. دستت رو روی دهنم میگذاری و جدی میگی نگند. دیدا میاد!


شما هم که حساااس!!

رز
۱۳ آذر ۹۲ ، ۰۰:۱۱ ۰ نظر

از خواب عصر بیدار شده ای. قبل از خواب گفته ام که بعد از اینکه بیدار شدی آجر بازی میکنیم.


چشمات رو که باز میکنی و چند بار تو بغلم جابجا میشی تا خوابت دم بکشه، یکهو یادت میاد، با خوشجالی میگی: وقته آجربازیه!

میگم سپهر کم خوابیدی. بازم بخواب!

میگی: نه، دیگه بَدّه! (بسه)



یعنی گذشت سه روز از تولد دوسالگی چنین پیشرفتی رو در کلام و فهمت ایجاد کرده؟!

رز
۱۲ آذر ۹۲ ، ۰۱:۲۲ ۰ نظر
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
رز
۱۰ آذر ۹۲ ، ۲۲:۲۲

وقتی با بلند شدن صدای کتری، با پهن شدن روفرشی و سفره، دلبندت ذوق میکنه و میگه به ه ه ه ه به ه ه ه ه دومااانههههههه ، دیگه هر روز هر روز به عشق همین جمله و خوشحالی پسرت سفره صبحانه پهن میکنی. تویی که معمولا فراری بودی از سفره صبحانه و احیانا از خود صبحانه به شیوه مرسوم. 

(تا قبل از اینکه شما «صبحانه خور» بشی، معمولا با شیر و کیک یا شیرینی قضیه را فیصله میدادم!)

رز
۱۰ آذر ۹۲ ، ۰۹:۵۵ ۰ نظر
تلفن رو که قطع میکنم میپرسی آله بجیه کو؟
میگم خاله سمیه؟ میگی آله بجیه! میگم خاله سوده؟ میگی آله بجیه! میگم خاله مرضیه؟! تایید میکنی.
میگم من خاله مرضیه ی احسان و زهراام. صدام میکنی آله بجیه! میگم من مامان شما ام. چند بار صدام میکنی بجیه! و بعد که جوابت رو نمیدم خودت استنتاج میکنی که مامان بجیه! 
رز
۱۰ آذر ۹۲ ، ۰۹:۵۰ ۰ نظر

گزارش تصویری هنرمندی های!! بنده در سالروز تولد پسر عزیزم.

رز
۰۹ آذر ۹۲ ، ۱۵:۵۰ ۰ نظر

دو ساله شیرین من این روزها من رو طوری صدا میکنه که هربار دلم میخواد زمان بایسته تا من شیرینی این لحظات رو مزه مزه کنم.

بغ َ اغَل مامان جونم

نمنوم مامان جونم

مامان جونم تو کُدایی؟ (کجایی؟)


اگه این «تو» گفتن هم از زبون شیرینت بیافته، بهتر از بهتر میشه مامان جونم.

رز
۰۹ آذر ۹۲ ، ۰۰:۴۳ ۰ نظر

دو سال پیش در چنین لحظاتی اولین نفسهایت را در این دنیای پرهیاهو و رنگ رنگ تجربه کردی.

دو سال پیش بود که آمدی و به یمن ورودت «مادر» نامیده شدم.

مقدمت پر خیر و عمرت پربرکت و مومنانه باد انشاالله.


خدا شما را برای ما حفظ کنه مامان جونم.

رز
۰۹ آذر ۹۲ ، ۰۰:۳۱ ۰ نظر
- دو تا توپ هایت را بغل کرده ای و آمده ای میگویی: من دو تا بچه دایَم! (دارم)

- اردک پولیشی ات را  مهربانانه بغل میکنی و میگی این بچه ی منه!

- با شوخی به بابایی میگم سپهر آبجی میخواد، اصرار میکنی من آبجی بیگام! و بعد از چند بار تکرار میگی من دو تا آبجی بیگام!
و بعد دلت رو نشون میدی و میگی اینجا آبجی دایَم!


گفتم که  این روزهامون رنگ و بوی بچه داره!

(خبری نیست ، هیچ خبری! )
رز
۰۷ آذر ۹۲ ، ۰۳:۱۶ ۰ نظر