آسمان‌های من

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

آسمان‌های من

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

آسمان‌های من

پیام های کوتاه

  • ۲ ارديبهشت ۹۲ , ۱۷:۴۷
    اودو!
  • ۳۱ فروردين ۹۲ , ۲۳:۳۶
    سلاح
  • ۲۶ فروردين ۹۲ , ۰۰:۴۱
    خواب
  • ۱۹ فروردين ۹۲ , ۱۵:۱۳
    کوپن

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

پسر پسر 

قند و عسل

...

رز
۱۲ تیر ۰۳ ، ۱۳:۴۲ ۰ نظر

سارا، خیلی جدی:

مامان ایم غذایی که پختی چی بود؟ 

- سکوت من... 

- مامان چی بود؟ فراورده های مامان؟ 

رز
۰۶ تیر ۰۳ ، ۲۳:۰۲ ۰ نظر

هنوز نمیدانم این حالت ملکوتی نزدیک به غش، شامل ضعف و لرز و بی حالی، دو بار در روز، افت فشار است، افت قند است یا چه! 

هر چه هست تا آن حال روحانی سراغم می آید، حتی تا یک ساعت و بیشتر، طول میکشه تا بره، هر چی میخورم هم افاقه نمیکنه

و میل به خوردن چیزی هم ندارم البته

* هر چی میخورم مثلا: یک قاشق قاووت و سه چهارم لیوان شیر!! 

کشتم خودمو با این همه چیز خوردن! 

 

دارم به این فکر میکنم که خانم های کارمند، چقدررر بارداری براشون سخته.

الحمدلله که مجبور نیستم هر روز ۸ ساعت سر کار باشم

رز
۱۲ خرداد ۰۳ ، ۱۸:۱۹ ۰ نظر

امروز که در سونو، دست هات رو کنار صورتت گرفته بودی و یک پات رو بالا آورده بودی. دلم برات قنج رفت مامان جون

صدای قلبت، تکون هات که ورجه وورجه میکردی توی دلم، مهرت رو انداخت به دلم،

با اشک شوق نگاهم رو مانیتور دوخته بودم و از دیدن روی ماهت کیف میکردم...

 

الحمدلله

خدایا این حال خوش رو، روزی همه کن، مکرر. 

 

به همسر و بچه ها تک به تک، تعریف کردم و قربان دست و پای بلوریت رفتیم

 

سپهر میگه وقتی انگشتاش هم قابل تشخیص بوده، چه طور جنسیتش مشخص نشده؟! frown

رز
۲۶ ارديبهشت ۰۳ ، ۲۲:۰۶ ۰ نظر

چقدر از زندگی مان را صرف "رودربایستی" میکنیم؟

صرف اینکه دکتر گفت سونوی غربالگری رو برو، قبول کردم و گفتم میرم

به غیر از معطلی که تا اینجا بیش از یک ساعت بوده، دو میلیون و شصت هزار تومن ناقابل را دو دستی تقدیم کردم

همین امروز که مدیر شرکت، پیام داد و گفت حقوق فروردین(!) را امروز واریز کرده اند؛ و البته هنوز به حساب نیامده و پیامکش نیامده، قسمت اعظمش خرج شد. 

البته این سوال پیش می آید که چرا باید دو میلیون نصف حقوق فروردین باشد، جواب این است که چون ساعت کاریم خیلی کم بوده

 

اگر لازم بوده که، فدای سر کنجد جانم

اگرم لازم نبوده که بازم فدای سر کنجد جانم 

ولی خدایی زبونم بند اومد و به تته پته افتادم، وقتی داشتم رمز کارت رو به صندوق دار میگفتم! 

 

الحمدلله که پول هست

الحمدلله که درامد هست و ان شاءالله که برکت باشد و ان شاءالله پول ها در راه رضای خدا خرج شوند. 

رز
۲۶ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۸:۳۴ ۰ نظر

باید حتما واکسن بزنیم؟

نمیشه نزنیم؟

امام علی واکسن نزد، چی شد؟

من واکسن نمیزنم، چون امام علی هم واکسن نزده

 

(مکالمه سارا با مامان، وقتی داداشش یادش می اندازه واکسن بدو ورود به دبستان رو نزده هنوز)

رز
۱۲ ارديبهشت ۰۳ ، ۲۰:۲۳ ۰ نظر

یک هفته از روزه های ماه رمضان را با وجود بارداری گرفتم، جز حالت تهوع مبهم، مشکل خاصی نبود

که لکه بینی شروع شد. ده روزی تقریبا به شکل مارمولک زندگی میکردم. 

 

یکی دو روزه بهترم و به زندگی سلامی دوباره کرده ام. 

نمیدانم تا کی ادامه داشته باشد

فعلا که از خانه ماندن کلافه ام. 

تعطیلات عید فطر را هم در خانه ماندیم،

که امروز روز آخرش است، و همسر هم سر کار

نماز مصلی را هم نرفتم، به جایش مسجد فائق رفتم و نیمی ایستاده و نیمی نشسته خواندم.

الحمدلله به خاطر سلامتی

الحمدلله به خاطر نینی

و الحمدلله به خاطر این کلافگی

 

فقط دلم تنگ است، و حوصله ام سر رفته

الحمدلله علی کل حال

 

 

 

 

رز
۲۴ فروردين ۰۳ ، ۱۳:۰۶ ۰ نظر

به علت بالا رفتن قیمت طلا، امسال از طلا خبری نبود، *اما فرزندانم، این جوری تولدم رو تبریک گفتند. 

 

 

از هدیه ها، نقاشی ها سهم من شد، روان نویس را پسرک پس داد و برای خودش دو روان نویس دیگر خرید، مداد نوکی، خیلی وقتها ناغافل در جامدادی پسرک پیدا میشود، خوراکی ها هم تقریبا از دم، سهم بچه ها. wink

 

دخترک مداد نوکی را برایم گرفته، به قول خودش و داداشش گروون. 

در حال باز کردن هدیه ها بودم که شروع کردند به قیمت گفتن و درخواست از من برای حدس قیمت. 

گفتم: قیمت هدیه رو که نمیگن

سپهر: مداد نوکی سارا از همه ی اونهای دیگه با هم گرونتر شد

سارا: آرههه ، شصت تومن شدددد cool

 

 

*با کمی تاخیر، لپتاپ، هدیه تولدم شد.

رز
۱۹ فروردين ۰۳ ، ۲۰:۵۷ ۰ نظر

منظره خط صورتی کمرنگ مقابل چشمانم است، 

با لبخندی در پس زمینه

کمی آمیخته با دلهره

سعی میکنم سال پیش رو را پیش بینی کنم

در صدر دل‌مشغولی ها، کار و پایان نامه است. 

و البته با اختلاف، اول پایان نامه، به علت سختی کار و مجهول بودن مسیر

پروژه دیپ که تصمیم گرفته ام دوباره از کسی کمک بگیرم و از این همه اضطراب، حداقل یک موردش را کاهش دهم

محدودیتهایی که فرزند جدید به دنبال دارد

من که چند سال است بچه ها از آب و گل در آمده اند و بعد مدت ها چند وقتی است مستقل شده ام، دانشگاه و کلاس قرآن و سرکار میرفتم... الان دوباره خانه نشین خواهم شد. 

نگرانی بارداری و فراز و نشیب پیش بینی نشده اش،

نگرانی سلامتی و عاقبت بخیری فرزندان

نگرانی زایمان

فکر اینکه با این شرایط، و به طور کلی آیا واقعا دلم میخواد، یا میتوانم، یا اجازه دارم، یا صلاح است به دکتری فکر کنم یا نه؟

 

همه را در همان چند دقیقه که به دو خط صورتی، یکی کمرنگ و دیگری پررنگ زل زده بودم از سر گذراندم.

بعد

بلند شدم

به خدا، و به امام زمان گفتم

من این فرزند را برای یاری دین خدا از خدا خواستم

کاری کنید که هم خودم هم فرزندانم توفیق عملی کردن این نیت را داشته باشیم

خودت همه چیز را طوری رقم بزن که برای دنیا و آخرتمان بهترین باشد. 

نیت این چله ی زیارت عاشورایم همین است، 

 

اینکه خدا برایم برنامه ریزی کند، به نحو احسن، طوری که بگویم چقدر خووووب خدا برنامه ریزی کرد برایمان. چقدر خوب که همه چیز را سپردم دست خودش

 

عیدی روز میلاد کریم اهل بیت، دو خط صورتی بود در نوار سفید و اتفاقا قاب صورتی بیبی چک‌. 

فردای ۱۶ امین سالگرد عقدمان، ۷ فروردین ۱۴۰۳

الحمدلله

رز
۰۷ فروردين ۰۳ ، ۱۷:۰۲ ۰ نظر

- غرغر و اعتراض من نسبت به سهل انگاری پسرک در حمام رفتن

- پسرک: الان برم؟

- من: من نمیدونم! 

- پسرک: میرم حمام

من: با کنایه، نه! نرو

پسرک: چرا ؟ .... چرا؟.... 

من: سکوت

دخترک:  مامان منظورش اینه که چرا از من میپرسی، وقتی خودت میدونی باید بری حمام؟

رز
۲۹ بهمن ۰۲ ، ۱۳:۵۲ ۰ نظر