آسمان‌های من

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

آسمان‌های من

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

آسمان‌های من

پیام های کوتاه

  • ۲ ارديبهشت ۹۲ , ۱۷:۴۷
    اودو!
  • ۳۱ فروردين ۹۲ , ۲۳:۳۶
    سلاح
  • ۲۶ فروردين ۹۲ , ۰۰:۴۱
    خواب
  • ۱۹ فروردين ۹۲ , ۱۵:۱۳
    کوپن

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

از صبح درگیر سونو و نوار قلب جنین هستم، که بگن الحمدلله همه چیز عالیه

خب خودم که میدونستم و به لطف خدا امیدوار بودم ، واقعا لازمه این همه برو و بیا و معطلی و خستگی و هزینه و اشعه و ... 

و بامزه اینکه دکتر گفته هفته بعد هم برنامه همینه!!

 

خب دکتر من، عزیز من، وقتی طفلکان من خودشون اقدام به دنیا اومدن میکنند، چه کاریه این کارا آخه... 

الان هم که این بنده خدا، یادش رفته من رو ، نوار قلب رو گذاشته و نیم ساعته رفته که ده دقیقه دیگه بیاد  و من خشک شدم از این حالت تکون نخوردن

 

الحمدلله علی کل حال

 

سر سارا، موقع نوار قلب، بهم گفتند که بچه داره دنیا میاد، و بستری شدم و همون روز سارا دنیا اومد. 

 ولی این بار، هم یک هفته زودتر از اون باره، هم درد ندارم، هم سونو هم اوکی بود 

 

 

پ.ن. هنوز بین سبحان، محمد و محمدسبحان شک داریم!!! 

 

پ.ن.۲: وزن بچه را ۳ کیلو تخمین زد سونو، که بعید میدونم! سنش رو هم یک هفته بیشتر که بازم بعید میدونم! 

البته از لطف خدا هیچ چیزی دور نیست

 

رز
۱۶ آبان ۰۳ ، ۱۲:۳۳ ۰ نظر

دکتر وقت سزارین رو برای دو هفته دیگه تعیین کرد و واقعا انگار داری به دنیا میای

لحظات زیادی، before,after خودمان را در ذهنم تصور میکنم

البته beforeاش خیلی نیازی به تصور ندارد، بیشتر تجسم است، اما افتر اش، برایم شگفت انگیز و مرموز است. 

از اینکه به ایعاد واقعی ام برگردم، 

کفش هایم دوباره اندازه ام شوند

بتوانم تند راه بروم

بتوانم غلت بزنم، یا تاق باز بخوابم

اینکه موقع رفتن پاشنه پاهایم سوزن سوزن نشوند 

همه این ها یک طرف

 

اینکه بچه کنارم باشد، 

وقتم دست خودم نباشد

کلی از روز را به شیر دادن و بادگلو گرفتن و جا عوض کردن سپری کنم

اینکه در خیابان، با کالسکه همراه باشم 

اینکه دیگر ساعت تنهایی نداشته باشم، یا به حداقل برسه

ابنها هم یک طرف

 

 

رز
۱۳ آبان ۰۳ ، ۱۲:۱۳ ۰ نظر

ماه شمار، به هفته شمار

و هفته شمار دیگه به روزشمار رسیده

روزهای مانده به آمدنت، طبق تقویم معهود خواهر و برادرت، یواش یواش یک رقمی میشود

هر چند طبق تقویم معهود نه ماه و نه روز بارداری، ۲۸ روز باقی مانده. 

کارهای توی فهرست، یکی یکی خط میخورند الحمدلله و البته گهگاه اضافه هم میشوند.

پریروز اتاق خواب را نظم دادم،

دیروز زیر کابینت ها را تمیز کردم و به اِزای آن دارم از دیروز تا حالا لنگ میزنم و سر نماز و راه رفتن ناغافل هعییی ام در می آید ناگهان، از درد

امروز یخچال را تمییییز و خلوت کردم و یخ زدایی هم،  

اگر

موهایم را کوتاه کنم

و دو دست لباس برایت بخرم

و پایان نامه را ویرایش کنم

و پروپوزال تغذیه را بنویسم

 و لباس هایت را از ساک در بیاورم و توی کمد بچینم

کار خاصی نمی ماند

همسر جان هم قرار است پستونک و شیشه شیر و پوشک بخرد

امروز هم بروم دکتر ببینم تاریخ میدهد برای زایمان یا ولگذار میکند به خدا برای تعیین تاریخ؟ 

توکل بر خدا

رز
۱۲ آبان ۰۳ ، ۱۱:۵۱ ۰ نظر

دیروز با سارا رفتیم هیئت دختران که یکی از خانم های محترم مسجد، حسینیه خونه اش رو سخاوتمندانه در اختیار مادرا و دخترا گذاشته، تا دخترا دو ساعتی بازی کنند و مادرها هم دور هم دعایی بخونن و دیداری داشته باشند. 

دیروز جلسه دومش بود و سارا اصرار داشت که همراهش برم. خودم هم بدم نمیومد بعد از ۸ روز خونه بودن، دیداری با دوستان تازه کنم. 

 

پام رو هنوز از در داخل نگذاشته ، محبت و لطف صاحب خونه بسیارمحتدم و دیگر دوستان شامل حالم شد. اونقدر تحویل گرفتند که واقعا شرمنده شدم

بعد هم صاحب خونه رفت اسپند دود کرد که یه وقت چشم نخورم‌. 

 

و میدانی مادرجان؟ 

همه اینها رزق و برکت وجود فرشته ای مانند شماست،  وگرنه من کجا لایق این میزان توجه و محبت بوده ام؟ 

رز
۰۹ آبان ۰۳ ، ۱۲:۵۰ ۰ نظر

 

شیرینی های دردناک بارداری

سوزن سوزن شدن پاشنه پا رو انگار نگفته بودم! 

درد استخوان های لگن رو چه طور؟ 

 

خدایا نصیب همه بکن، البته راحت ترش رو. 

رز
۰۹ آبان ۰۳ ، ۱۲:۴۳ ۰ نظر

در شمارش تعداد ایام باقی مانده تا تولد فرزندک، از یک رویه واحد پیروی نکرده ام، گاهی ماکزیمم را حساب و اعلام کرده ام، گاهی مینیمم، گاهی هم میانگین.

نتیجه اینکه ممکن است اطرافیان به مدت یک ماه، از من شنیده باشند که یک ماه دیگر باقی است و همین سردرگمشون کرده باشه

حالا نیست دیگران دارن طبق تاریخ زایمان من، برنامه زندگانی و اجلاس سران گروه هشت و ملل متحد و اینا میبندن، ازون جهتwink

خلاصه اینکه هفته پیش همین ساعتها بود که سر دفاع پایان نامه گفتم دو سه هفته باقی مونده تا تولد بچه، و الان هم دقیقا میگم دو سه هفته مونده.

 

لبست بلندبالایی تهیه کرده ام از کارهای بعد از دفاع و قبل از تولد بچه، که تیک خوردنشان قند در دلم آب میکند.

کارهایی هم بدون نوشتن در فهرست کارها، دارم انجام میدم، مثل چرخ و بسته بندی و فریز کردن گوشت و مرغ

یا پیگیری مباحثات تدبر، که همیشه هست الحمدلله و در فهرست نوشته نمیشه

خرید و دوخت ملافه رختخواب نینی

کوتاهی مو

و کارهای معوقه شرکت

چند کار مهمی هستند که انجامشون، باعث میشه نفس راحت عمیق بکشم

 

برای گسترش تخت هم اخرش کاری نکردیم و به زودی. با تولد پسرجان کوچک، همسرجان کوچ میکنه به اتاق بچه ها crying

رز
۰۷ آبان ۰۳ ، ۱۳:۱۴ ۰ نظر

دو روز دفاع و فردای دفاع که امتحان دوره isms داشتم خیلی پشت میز نشستم و فعالیت کردم

و دیشب ساعت ۱ که بالاخره امتحان را هم فرستادم و خوشحااال و فارغ و خستهههه اومدم بخوابم، اول اینکه گل پسر از جاش تکون نمیخورد و کلی نازش کردم و صداش کردم تا بالاخره شروع به حرکت سکسکه گونه کرد و خیالم یه کم راحت شد. 

بعد از اون گوشه دلم شروع به تیر کشیدن کرد، درد متداول اما اینبار با شدت و مدت خبلی بیشتر

یک ساعتی از درد به خودم پیچیدم

اولش که از نگرانی بچه و بعد از درد

تو این مدت سناریوهای مختلف رو با خودم مرور میکردم

 

تا نهایت لطف خدا شامل حالم شد و هم بچه تکون های خوبی خورد، هم درد جانکاه شکمم بهبود پیدا کرد 

الحمدلله به خاطر سلامای بچه و خودم

رز
۰۲ آبان ۰۳ ، ۰۶:۳۸ ۰ نظر

به همراه گل پسر، بابای گل پسر، و مامان جون و بابا جون، رفتیم دانشگاه و از پایان نامه ام دفاع کردم. خدا رو شکر، الحمدلله

در انتهای کار، وقتی استاد راهنما به داور گفت که فرزند خانم فلانی به زودی به دنیا میاد، یک بار دیگر، و اینبار برای شما گل پسر دست زدند و تشویق کردند و تبریک گفتند. 

چادر نعمت بزرگی است که سرّ آدم رو حفظ میکنه و نمیگذاره ادم تابلو بشه، مخصوصا ادم پا به ماهی مثل من. 

حتی مسئول اموزش هم وقتی داشت میگفت میای امضا میگیری و فلان، گفتم من دو هفته دیگه بچم دنیا میاد، تعجب کرد و بعد به برکت وجود بچه، گفت که مراحل نهابی رو میتونم مجازی پیگیری کنم. 

 

رز
۰۲ آبان ۰۳ ، ۰۶:۳۲ ۰ نظر

نمیدونم واقعا انسان اینقدر فراموشکاره، یا تاثیر سن بر بارداری اینقدر زیاده. 

سر نماز به هن و هن و آخ و واخ میفتم رسما

چند روزی هست که روی میز سجده میکنم، و همان بلند شدن و نشستن هم کلی با آه و ناله است. 

همه عضلات پام از بالا تا پایین درد میکنند. 

نشستن و بدتر از اون دراز کشیدن روی زمین، خطایی نابخشودنی است. چون بعدش دیگر استخوان‌های لگنم، بر سر زنان و تیرکشان، سعی میکنند من رو سرپا نگه دارند. و تا دقایقی مثل ادم اهنی که با بیل زدن کمرش قر شده راه میرم

نفسم هم که به شماره میفته، 

پاشنه پام ذق ذق میکنه و درد میکنه، کف پام هم همینطور. تازه ناخن انگشت پام هم دو سه روزه فرو رفته تو گوشتم و چرک کرده و اونم درد میکنه 

بازوی دست چپم هم گاهی درد میکنه

معدم ترش میکنه، مثل امشب که داره قل قل میجوشه و من منتظرم از جوش بیفته و برم بخوابم، و مجبورم تا اون موقع غرغر کنم

سرم هم هی گیج میره و ضعف عمومی هم که هست،

از بعد سرماخوردگیِ دو هفته پیش هم سینوسهام چرکی شدند و سردرد دارم

کمر درد و دل درد و انقباضات نفس بند آورنده هم که بدیهی اند. 

یه دردی هم دارم، مثل اینکه پوست گوشه دلم (تقریبا دو طرف محل سزارین) هر بار یک طرفش، انگار که وزنه ای اویزون باشه و اونو بکشه ، اونجوری درد میگیره. 

کلا ام بدن درد دارم و کوفته ام. 

گر میگیرم و سرم خیس عرق میشه و احساس خفگی میکنم، مخصوصا سر نماز و گاهی موقع خواب

اخ اخ، وقت خواب، پاهام ضعف میرن و خواب رو بر چشمم حرام میکنند. 

 

راستش از فکر سه باره سزارین و بریده شدن شکم هم خوف برم میداره. 

 

من بارها با خدای خودم میگم: خدایا چقدر بارداری سخته، این سختی رو به همه، بارها و بارها بچشون، البته ورژن ساده اش رو. 

الحمدلله. به اندازه علم خدا الحمدلله. 

و میدونی بدیش چیه؟ اینکه واقعا اگر اینقدر سخت نمیگذشت و دکترا هم اینقدر اذیت نمیکردن و از طرفی میدونستم بعدی دختره، وااااقعا دلم میخواد سارا طعم شیرین خواهر داشتن و خواهر بودن رو بچشه. 

رز
۲۷ مهر ۰۳ ، ۲۳:۱۳ ۰ نظر

اخرش نفهمیدم این ضعف رفتن پا، شب وقت خواب، در تخت از چیست!

فقط میفهمم که نمی‌گذارد بخوابم

یعنی تا روی مبل دراز کشیده ام، مشکلی نیست

یا در طول روز روی تخت مشکلی نیست

شب که میخوام بخوابم، ضعفه میاد سراغم

 

بعَی وقتا میگم شاید خسته نیستم و اینم یه جور بهانه است

بعد نظرم راجع به روزایی مثل امروز که از ۵ و ۶ صبح بیدارم،  بدون استراحت، و باز همان اش و همان کاسه است چیه؟؟ 

درد شکم،

سختی دنده به دنده شدن، 

احساس اینکه بچه مونده زیرم در خوابیدن به پهلو (چون زیر بدنم لگد میزنه طفلکم) 

فشار مثانه در نیمه شب

و ضعف پا

پکیج شب زنده داری و بدخوابی تکمیله 

الحمدلله رب العالمین

رز
۱۶ مهر ۰۳ ، ۲۲:۵۰ ۰ نظر