۳۷ هفته و یک روز
این بارداری پر فراز و نشیب، الحمدلله به منزل ۳۷ ام رسید، همین حوالی بود که سپهر و سارا دنیا اومدند، ابایی از تولد پسرک جانم، تا قبل از ۲۷ ابان ندارم.
خدا رو شکر که تا پایان ۳۷ هفته صبوری کرد و نیامده هنوز.
هفته نوشت های بارداری ام، بیشتر غرغر از وضعیت جسمانی ام بوده، تا خاطره بازی و لذت بردن از بارداری
راستش درد دائمی لگن کلافه ام کرده
دلم میخواد بدون درد بلند بشم و بنشینم.
دلم میخواد بدوم، شنا کنم،روی پا بنشینم و کف حمام رو بشورم!
دلم میخواد بدون درد، و اه و ناله نماز بخونم.
و دنیا است دیگه
میگذره
یک جوری میگذره که انگار هیچ وقت نبوده
و ازون بیشتر
یک جوری میگذره که انگار ما هم هیچ وقت نبوده ایم...
امروز سرم از بابت کار خلوت تر بود و من هر وقت سرم خلوته، دلم میگیره، امروز هم بدجور هوای دلتنگی دارم.
اخر هفته پیش، به پیشنهاد همسر، رفتیم قم و چه خوب شد رفتیم. هم فامیل و خانواده را دیدیم، هم حال و هوای همسر عوض شد، که چند هعته ای بود بعد از دزدیده شدن دوچرخه اش و جریان تعقیب و دستگیری دزد، و البته در نهایت نرسیدن به دوچرخه، حسابی دمغ بود.