آسمان‌های من

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

آسمان‌های من

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

آسمان‌های من

پیام های کوتاه

  • ۲ ارديبهشت ۹۲ , ۱۷:۴۷
    اودو!
  • ۳۱ فروردين ۹۲ , ۲۳:۳۶
    سلاح
  • ۲۶ فروردين ۹۲ , ۰۰:۴۱
    خواب
  • ۱۹ فروردين ۹۲ , ۱۵:۱۳
    کوپن

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

- داغ

- آتش

- کبریت

- خیس

- یخ

- تیز

- کتری

- چای

- غذای روی گاز

- نان دست مردم توی خیابان!

- شومینه ی خونه خاله ی بابا، در اولین مواجهه با شومینه


فکر میکنی وجه اشتراک این موارد بالا چی میتونن باشن؟



همه شون: داغـــــه!! (الف داغ، گاهی متمایل به آُ)

رز
۰۲ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۰:۱۹ ۰ نظر
تو امیری هستی که سلاحت گریه است
نباید بگذاریم کار به اسلحه کشیدن برسد.
البته دندانهایت هم از حق نگذریم سلاح تیزی هستند!
رز
۳۱ فروردين ۹۲ ، ۲۳:۳۶ ۰ نظر

بوی نوزاد به مشاممان میرسد و من سراپا شوقم، بابت این سه مسافری که آمدنشان را به انتظار نشسته ایم. خدایا میشود دل خواهر سومم را که پیشتر داشت آماده ی به آغوش کشیدن فرزندی دیگر میشد، و نشد که محقق شود، شاد کنی؟ 

میشود کمکمان کنی با وجود این فرشته های در راه، همگی خوشحال و سالم و سرحال باشیم و جمعمان جمع باشد و بچه هامان بازی کنند و لذت ببریم از دور هم بودنمان، در کنار این همه نعمت؟

رز
۳۰ فروردين ۹۲ ، ۰۰:۳۶ ۰ نظر

وقتی راز شیرینی داری که نباید فاشش کنی، یعنی به صاحب راز قول داده ای، آن وقت، وقت و بی وقت که یادت می افتد به آن راز و شیرینی اش، و دلت میخوای بر زبان بیاوری اش، و بعد یادت می افتد به قولت، آن وقت است که مجبور میشوی رازت را ببلعی و دوباره و چندباره و چند باره شیرینی اش را مزه مزه کنی و شوق وجودت را فرا بگیرد و قربان صدقه ی آن دو راز کوچک دوست داشتی بشوی که در راه اند تا برسند به فرزندی خواهرت. تا بشوند فرزند دوم و سوم خواهری که هرگز فکر نمیکرده روزی دوقلو داشته باشد.


خدایا همه ی شان را به تو میسپارم، همه ی عزیزانم و عزیزان عزیزانم را. 

رز
۳۰ فروردين ۹۲ ، ۰۰:۳۱ ۰ نظر

جواب این سوال را هیچ جا نمیشود پیدا کرد: چه کنم.

خودت باید جواب بدهی، تنها خودت.

خدایا میشه یه راهنمایی بکنی لطفا؟

رز
۲۸ فروردين ۹۲ ، ۱۲:۴۷ ۰ نظر

مدت هاست که در حسرت داشتن دوستی میسوزم که این وقت ها، وقت های دلتنگی، تلفن را بردارم و شماره اش را بگیرم و بگویم دلم گرفته بود، خواستم باهات حرف بزنم.

رز
۲۷ فروردين ۹۲ ، ۱۶:۴۹ ۰ نظر

اگر به من بود، دوست داشتم حالا حالا حالاها به پسرک شیر بدهم، بس که ناب و عاشقانه و مادرانه است این پروسه ی شیر دهی، حیف که فقط هفت ماه از آن باقی مانده.

از همین حالا و از خیلی پیشترها دلتنگ این روزها هستم.

رز
۲۷ فروردين ۹۲ ، ۰۰:۵۱ ۰ نظر
چند لحظه پیش، پسرک در خواب:
بابا... بابا
ماما ... ماامما
چییه؟ چییه؟ چی؟
و غلتی میزنه و ادامه خواب!
چنین پسر خانواده دوست پرسشگری دارم من که تو خواب هم حضورغیاب میکنه مارو،بیداری بماند!
رز
۲۶ فروردين ۹۲ ، ۰۰:۴۱ ۱ نظر

مادر هر کاری بکند بچه ها یاد میگیرند.

مثلا اگر شهید شود...

امروز شهادت حضرت زهراست پسرم.
رز
۲۵ فروردين ۹۲ ، ۱۱:۵۳ ۰ نظر

چقدر منتظر گرم شدن هوا بودم، برای آب بازی شما. و این روزها میریم حمام و 40 دقیقه ای آب‌بادی میکنی و کیف میکنیم. گاهی با عشق مامان را صدا میکنی. احساس میکنم برای تشکره. 

در همین زمینه به این کلمه توجه کن: آب تاب تاب تاب! و اندکی بعد: آباده ه ه (آفتابه)

رز
۲۴ فروردين ۹۲ ، ۱۶:۲۱ ۰ نظر