آسمان‌های من

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

آسمان‌های من

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

آسمان‌های من

پیام های کوتاه

  • ۲ ارديبهشت ۹۲ , ۱۷:۴۷
    اودو!
  • ۳۱ فروردين ۹۲ , ۲۳:۳۶
    سلاح
  • ۲۶ فروردين ۹۲ , ۰۰:۴۱
    خواب
  • ۱۹ فروردين ۹۲ , ۱۵:۱۳
    کوپن

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

عینک دخترکم را تحویل گرفتیم. هیچ وقت فکرش رو نمیکردم بچه هام عینکی بشن. نمیدونم چرا! دلم پر غصه است اما راضی ام به رضای خدا.

خدایا شکرت که زود فهمیدیم و وقت درمان داره.

و حالا فصل جدیدی از تذکرات در خانواده گشوده شده است:

  • عینکت رو بزن
  • دست به شیشه اش نزن
  • عینک رو زمین نزار
  • سپهر، عینک سارا رو نزن
  • عینکت رو در نیار
  • عینکت رو درست بزن ( روی نوک دماغ نزار)
  • شیشه اش رو پاک کن ( بده من پاک کنم)
  • میدویی مواظب عینکت باش
  • این بازی رو نکنین خطر داره( عینک داره)
  • پتو بازی با عینک نمیشه
  • ....عینک.
  • عینکت....
  • ....عینک....
  • و الخ

البته اینا تذکرات مخصوص عینک بود. مناقشات  و منازعات چشم بستن، یه سرفصل جداست😑😐

الحمدلله علی کل حال

الحمدلله علی کل نعمه

 

 

 

 

۱۴ آبان ۱۴۰۲نوشت: طفلک دخترکم. عینک زدنش برامون انقدر که بالا نوشتم، دردسر نداره، به جز شونصد بار شکستن دسته عینک (چشم بستن جانکاه بود، قطره عسل و گلاب هم جانکاه، هم معجزه آسا بود،)

  •  
رز
۰۵ آذر ۹۹ ، ۰۰:۱۸ ۰ نظر

یکیشان انگشت پسرخاله رفته بود در چشمش و قرمز شده بود و دو روز بود امانش را بریده بود

آن یکی معاینه تنبلی چشم 9 ماه پیش، درست چند روز قبل از شیوع کرونای منحوس گفته بود چشم چپش کمی آستیکمات دارد و باید برود چشم پزشک.

در این 9 ماه از من اصرار که برویم برای چشم دخترک و از بابایشان انکار، که مگر ممکن است دردانه دختر من چشمش ضعیف باشد. 

نمیدانم. شاید خودم هم به اندازه کافی اصرار و پیگیری نکردم. 

خلاصه انگشت فرو رفته در چشم پسرک، باعث خیری شد که چشم تنبل شده و ضعیف شده دخترک را دریابیم و با نسخه ی عینک و قبض خرید عینک دخترک چهار ساله مان و قطره های 3 ساعت یک بار و 6 ساعت یکبار چشم پسرک در یک روز بارانی به خانه برگشتیم.

با امید به رحمت بی کران خدا

به امید خدای شافی

رز
۰۱ آذر ۹۹ ، ۲۰:۵۶ ۰ نظر

- مامان بزرگ! داداشم نگفته بود تو خونه ماسک بزنین

 

- بگو سو تفاهم شده بود

 

- سوتَهامُن شده بود

رز
۲۷ مهر ۹۹ ، ۱۴:۱۰ ۰ نظر

سپهر: من بعضیا وقتا یادم میره اول آب خوردن بسم الله بگم، آخرش میگم بسم الله، سلام بر حسین

سارا: با خودت میگی اون برکت نداشت، دوباره از اول میخوری آبو؟ 

رز
۲۴ شهریور ۹۹ ، ۲۰:۰۰ ۱ نظر

من: سارا وقتی گریه میکنی خیلی اذیت میشم. چی کار کنم؟ 

سارا: تحمل کن!

 

من: خونه همسایه بازی موبایلی میکردی؟

سارا: تبریقا یه دونه بازی موبایلی کردیم! 

(تقریبا)

 

موقع خواب: 

سارا: دوستت دارم، حتی وقتایی که ازت ناراحتم هم دوستت دارم.

من: منم همینطور

سارا: پس چرا زودتر نگفتی ؟

من: مثلا کی؟

سارا: دو شاعت پیش.

 

سارا، بعد از دیدن مستند حیات وحش، با هیجان:

- ژهر ماره رو داشت میریخت تو ژرف، ژژژژررررد بود 

(زهر ماره رو داشت میریخت تو ظرف، زررررد بود)

 

دختر شیرین زبانم هنوز به طرز شیرینی س را ش و ز را ژ تلفظ میکنه و من عاشقشمم. 

 

 

نوه۴ ساله همسایه: بابام برام لگو هواپیما خریده

سپهر: این دیگه پز زیادی بود، من رفتم. خداحافظ! 

 

 

رز
۱۶ شهریور ۹۹ ، ۰۰:۰۶ ۰ نظر

من، خطاب به بابا:

- فهمیدی این بنده خدا فوت کرد؟ 

سارا: کاش این آقاها که کلاه دارن رو سرشون (روحانی ها) مصنوعی بودن. هیچ وقت فوت نمیکردن.

 

 

- دقت کردی چیزایی که مامانا مینویسند رو دخترا نمیتونن بخونن، چیزایی که دخترا مینویسند رو مامانا؟ 

 

-سارا: داداش چرا آبت رو نمیخوری؟

سپهر: میخوام تا جایی که میتونم سر سفره اب نخورم

سارا: منم تا جایی که تونستم آب خوردم.

 

موقع آماده شدن ، سارا: هر چیزی که من گفتم میپوشم

مامان: وای دوباره شروع شد

سارا لحنش رو عوض میکنه و با لحن اخبار گویی شوخی: حالا وقت بهانه ی لباس پوشیدنه..

 

 

 

رز
۱۰ شهریور ۹۹ ، ۲۰:۱۷ ۰ نظر

خدا رو شکر میکنم که ارزوی شغلی دخترم، آرزوی شغلی بچگی های خودمه: مادرشدن

رز
۳۰ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۱۵ ۰ نظر

چهار سالگی شیرین...

 

- بیا بخوابیم

- نه نمیام. بیا بازی کنیم. اول بیا غذای مثلنی بپزیم.

 

از من اصرار و از وی انکار

 

من: لباست رو میزارم سرجاش، بعد بیا پیش من، نرگس رو بخوابونیم. نرگس خوابش میاد.

وچند دقیقه بعد، با تخت و رختخواب نرگس، با شیشه شیر پنج ایکس لارج او، کنار من خوابیده. 

 

* نرگس، عروسک هدیه ی تولدش است

 

 

وقتی میگه "یه چیزی بگم باور میکنی" منظورش اینه که قبول میکنی؟ و وقتی میگه "به جرئت اینکه" منظورش اینه که: به شرطی که

رز
۲۶ مرداد ۹۹ ، ۱۷:۱۹ ۰ نظر

من: به سارا درباره جهنم نباید بگی. زوده براش

سپهر: من هیچی نگفتم بهش.... فقط گفتم پر از آتشه.... اممم ... و توش فقط علف خشک و آب جوش میتونی بخوری... ://

 

یه وقت دیگه: درباره این چیزا براش نگو (بهشت و جهنم و خدا و فرشته و ...)

با یه حالت "نه مشکلی نیست" : فرشته برای سارا معنی عروس دریایی رو داره، ... و برای من!!

 

رز
۱۵ مرداد ۹۹ ، ۱۰:۲۱ ۰ نظر

 تراژدی در خانه

: میخوام درس بخونم
سارا میاد میگه نقاشی بکشیم
میزارم کنار و باهاش نقاشی میکشم.
یه عالمه
بعد شروع میکنه به رنگ کردنش
بعد خرابش میکنه
بعد پاکش میکنه
بعد هررررچی میکشم گریه میکنه که نه این قبلیه نیست
و هرررچی سپهر میکشه میگه نه من قبلیه رو میخوام
بعد میره زیر میز و گریه میکنه.
میاد روی میز و گریه میکنه
بعد دوباره زیر میز و گریه...
بعد میگه مامان خیلی بده...
و خیلی خوشحالیم و خوش میگذره
 

رز
۰۸ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۲۱ ۱ نظر