آسمان‌های من

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

آسمان‌های من

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

آسمان‌های من

پیام های کوتاه

  • ۲ ارديبهشت ۹۲ , ۱۷:۴۷
    اودو!
  • ۳۱ فروردين ۹۲ , ۲۳:۳۶
    سلاح
  • ۲۶ فروردين ۹۲ , ۰۰:۴۱
    خواب
  • ۱۹ فروردين ۹۲ , ۱۵:۱۳
    کوپن

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

- سارا صبر نکن، نمیشه از اب بخوری فعلا." کلر" زدن به آب.

سارا، نگران: عمه!! اب نمیشه بخوریم، آب "کلفت" شده

 

داداش یه اسباب بازی رو حین بازیشون قایم میکنه زیر لباسش یا جایی که سارا پیداش نمیکنه. 

هر چی گشت پیداش نکرد. 

سپهر: نیست، خوردمش، فردا میمیرم

سارا: فردا یادت میره بمیری

رز
۰۴ مرداد ۹۹ ، ۲۱:۴۱ ۰ نظر

با دهان پر از سالاد میگوید:

اووم. خوش مزه است. به اندازه غذاهای قلعه خوشمزه است.*

 

 

*دیالوگ قصه ای از مجله اش، گفتگوی پادشاه و چوپان، در حالی که پادشاه داشته گزنه میخورده

 

رز
۱۶ تیر ۹۹ ، ۰۰:۲۴ ۰ نظر

خطاب به مامان جون: مامان بزرگ من برام خیلی لباس و اشباب باژی و ... میخره اما شما فقط مهربونیات کمه، فقط یه کم میخری!

 

و بالعکس پز خریدهای مامان جون رو شونصد بار به مامان بزرگ میده!

 

تفرقه افکن و رقابت به نفع خود برانگیز کوچک!!

 

رز
۰۳ تیر ۹۹ ، ۰۰:۴۰ ۰ نظر

من: گربه نمیتونه شنا کنه

سارا: ولی شعی (سعی) خودشو میکنه

رز
۲۰ خرداد ۹۹ ، ۱۴:۴۳ ۰ نظر

بهترین راه کنترل دعوای خواهر برادری، اینه که درو ببندی تا در تنهایی خودشون دعوا کنند. چون به محض بسته شدن در، نه تنها دعوا تموم میشه، بلکه با هم تیم میشن و احیانا گاهی دیده شده که دعواشون تمام شده و علیه مامان بسیج میشن. 

رز
۰۶ خرداد ۹۹ ، ۱۸:۴۲ ۰ نظر

سپهر: چرا خاموش میکنی؟

مامان: کسی نبود، خاموش کردم.

سارا: ما کسی هستیم!

 

با گریه و ناله، من رو از حمام بیرون اورده که: خوابم میاااد. و حالا تو تخ هستیم:

سارا، با شیطنت و خوشحالی:  بیا بچه اژدها بازی

مامان: نه، میخوام بخوابم!

- وا!! مامان؟؟! من میخواستم بخوابمااا!

 

 

- مامان خیلی دوستت دارم، حتی اون وقتایی که میگم دوستت ندارم هم دوستت دارم

رز
۲۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۰:۰۹ ۰ نظر

دارم شلوار سفید بابا رو تعمیر میکنم و قرقره ی نخ سفید داره تموم میشه. به بچه ها میگم: بچه ها اگه نخمون تموم بشه مجبوریم با زرد بدوزیم!!

سارا: ژرد خوبه دیگه! شاده 😃

 

شعر کتاب رو میخونم: بعضیا مثل این مار / رو شاخه ها میخوابن/....

میگه مثلا کیا؟ 

میگم مار دیگه!

میگه: آخه مار بعژیاست؟ !

(چون گفته بود مثل این مار منتظر بود ببینه اون بعضیا کی اند که مثل این ماره رو شاخه میخوابن)

 

منو تو تخت بغل کرده و میگه: خانم ها همدیگه رو "به عنوان" بالش بغلی بغل میکنن میخوابن. 

 

در حالت قهر بی دلیل قبل از خواب: اگه منو دوست داری میتونی بغلم کنی، اما من دوستت ندارم!

وی با دست پیش و با پا پس میکشد!

رز
۱۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۱:۴۷ ۰ نظر

دخترکم در دوران قرنطینه کرونا، سخت سرگرم تست حداکثر ظرفیت صداش هست، و به حول و قوه الهی، روز به روز خودش، خودم، خودمان و همسایه ها، با ظرفیت های جدیدی از تن صدای ایشان آشنا میشویم. 

یه جیغ میزنه، جییییغ ها! بعد بعدیو بلند تر و بعدی رو بلندترتر. 

دعا میکنیم تا قبل از شکستن دیوار صوتی، پرده سماخ و نورون های اعصاب ما و همسایه ها، کرونا برای همیشه ما را ترک کند و این گونه اصوات بللللننند  دخترک را نیز هم با خودش ببرد‌. 

رز
۰۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۲:۳۱ ۰ نظر

همیشه عاشق قمپز در کردن های پسر بجه های هشت نه ساله بودم و الان یکیشون رو تو خونه داریم، الحمدلله:

- سارا تو آشپزی بلدی؟! میدونی من بلدم نمیرو بپزم؟ یه بار نیمرو پختم، مامان از خوشحالی همه اش رو خورد!!

 

سارا بهانه میگیره و به حالت اعتراض مهر من رو سر نماز برمیداره. با الله اکبر من، سپهر مثل همیشه متوجه میشه و با عجله برام مهر میاره. بابا متوجه میشه و سارا رو نکوهش و و سپهر رو تشویق میکنه

سپهر: چیه مگه؟ سارا هر روز 10 - 20 بار مهر مامان رو برمیداره!!

 

(والا از خدامه من اینقدر نماز بخونم که ده بیست بارش رو سارا مهرمو برداره)

رز
۱۶ فروردين ۹۹ ، ۱۱:۲۵ ۰ نظر

دختر مبتکر و ادبیات دانی دارم که به شلغم میگوید قلمو،

به ترقه میگوید پهباد،

و به فواره میخواهد بگوید  آبشار ،

آن را هم یادش میرود و میگوید شیراز!!

به همین مرتبطی.

 

 

آبان ۹۹: و به میگو میگوید ویرگول

اتفاقا هم از نظر هجا شبیه اند هم از نظر ظاهر :))

رز
۰۳ فروردين ۹۹ ، ۱۹:۴۷ ۰ نظر