بابا کجا رفته: ای اَ (هیئت!)
حدود 20 دقیقه، شاید هم نیم ساعت مشغول تماشای عکس آقای دکتری که داره نوزدای رو معاینه میکنه و به دوربین میخنده.
بدون پرسش، خیره نگاهش میکنی. هر از گاهی کارت ها رو جمع میکنی، دوباره یاد این کارت می افتی، با لحنی که من رو همیشه هلاک میکنه میپرسی: مامااان، آقا کوووو ؟
برات توضیح میدم که آقای دکتر داره نینی رو معاینه میکنه:
مامان نامن! (معاینه)
اوبودود: اتوبوس
آمنیوم: کامیون
دادات: داداش (از تلوزیون شنیدی، بالاخره تلوزیون یه کلمه اموزنده هم داشت!!!!)
و از مشتقات این کلمه: مامان دادات، عمه دادات، بابادادات، آدآقا دادات! (حاج آقا داداش!!!)
تو سریال کره ای یانگوم، دو نفر با هم درگیر شدند و شمشیر میزنند. تا به کسی که کنترل دستشه با ایما و اشاره بگم که بزنه یه جای دیگه، با دقت نگاه میکنی و برام تعریف میکنی: مامان آقا دَ دا دُ (تصادف)و طبق معمول همه ی تصادفهای تعریفیت، دستهات رو به هم میکوبی.
ایمبند: اسفند
دم: شمع
اودَه: آتش
دوب به: زودپز
بودّاق: بشقاب
دندا: چنگال
قاداق: قاشق، قابلمه، ماهیتابه، قورباغه!!
دیدّی: کتری، قوری، فلاسک
دی دّا: دوتا!
امروز ظهر گرسنه و بی حوصله بودی، راه میرفتی و غر میزدی و پشت سر هم برای خودت حرف میزدی:
مامان آمم
مامان لالا
مامان دَ دَ!
یاد بچگی های خودم افتادم. البته خیلی بزرگتر از الان شما بودم. شاید 5-6-7 ساله. به هر حال اونقدری بزرگ بودم که خودم یادم باشه. وقتی خیلی کسل بودم، مخصوصا عصرهای کشدار تابستون، دراز میکشیدم و پاهام رو تکیه میدادم به دیوار، و نظمی اعصابخرد کن میخوندم به این صورت:
تشنمه، گشنمه، خوابم میاد، خستمه!!