با پسرک دراز کشیدیم رو تخت و کتاب میخونیم و صحبت میکنیم. یهو احساساتم غلیان پیدا میکنه و به صورت سوال: تو کجا بودی آخه نمودار میشه.
جواب میده: آیاک کتا ayak keta
میگم شهر کتاب؟
نه آیاک کتا
نمایشگاه کتاب؟
نه آیاک کتا
باشه ایاک کتا بودی
نه! دوما نگو آیاک کتا، بگو آییاااکِ کتا (در حال هجی و بخش کردن ایاکتا!)
آهان! آرایشگاه؟
بله!
*****
یه ملای مکتبی بوده، طفلک نوک زبونی حرف میزده. میخواسته الف رو یاد بده، به بچه هاش میگه بگین انننف! اونا هم میگفتن انف. میگه: من میگم انف شما نگید انف، شما بگید انف.
شده حکایت پسرک و ما!