آسمان‌های من

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

آسمان‌های من

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

آسمان‌های من

پیام های کوتاه

  • ۲ ارديبهشت ۹۲ , ۱۷:۴۷
    اودو!
  • ۳۱ فروردين ۹۲ , ۲۳:۳۶
    سلاح
  • ۲۶ فروردين ۹۲ , ۰۰:۴۱
    خواب
  • ۱۹ فروردين ۹۲ , ۱۵:۱۳
    کوپن

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
رز
۱۳ بهمن ۹۳ ، ۱۹:۲۹

میپرسم: سپهر به نظرت شام چی درست کنیم؟

میگی: شام درست نکنیم. زنگ بزن بابا بگو شام بگیره!


اینجاست که فرموده اند : «و شاورهم فی الامر» ؟

رز
۱۳ بهمن ۹۳ ، ۱۹:۲۸ ۰ نظر

مامان خدا به ما دوچرخه داده؟

خدا به ما غذا داده؟

.

.

.


من اصلا خدا رو ندیدم تا حالا! کجاست اصلن؟

رز
۰۷ بهمن ۹۳ ، ۰۲:۵۹ ۰ نظر

- مامان! آدم وقتی تنها غذا درست میکنه لذت نمیبره، دوست داره یکی باشه بهش کمک کنه


(در حال هم زدن مایه ی کوکو، و کمک کردن به من.)

من اگر با گوشای خودم همین الان این جمله ها رو از زبون شما نمیشنیدم، شاید باورم نمیشد این ها استنباط شخصی یه پسر 3 ساله باشند.

رز
۱۷ دی ۹۳ ، ۲۰:۱۱ ۰ نظر

میگی: مامان من دلم برات شور میزنه که فردا میخوای بری دانشگاه.

رز
۱۷ دی ۹۳ ، ۱۶:۱۱ ۰ نظر

تو راه برگشت به خونه خوابت برد.

در حال راه رفتن!!!

رز
۰۵ دی ۹۳ ، ۱۵:۴۷ ۰ نظر

ماشین تزیینی وسط بلوار رو دیدی و میگی: ماشینه راه نمیره، ترکی یه!


مترو صدا میده، و میگی: قطار صدای انگلیسی داد!

-------

با مامان جون تلفنی صحبت میکنیم. بعد از اتمام صحبت میپرسی:

- مامان کی بود؟

- مامان جون

- چی میگفت؟ میگفت از طرفش منو بوس کنی؟


------



قرار بود فردای اون شب مامان بزرگ بیاد پیشت و من طبق روال یک شنبه های این ترم برم دانشگاه.

میگم: اگه گفتی فردا کی میاد سپهر؟

- (در حالی که جواب رو میدونی، به همراه برق چشم ها) بگو!

- ما...

- بگو

- ماما....

- مامان!

- مامان بُ...

- با شیطنت و در حال کنترل خنده: مامان بزی!


--------


رز
۰۵ دی ۹۳ ، ۱۵:۴۴ ۰ نظر

- مامان، چرا هی شب میشه، هی صبح میشه؟


و به این ترتیب اولین سوال فلسفی پسرک من در سه سال و 22 روزگی مطرح شد.

رز
۰۱ دی ۹۳ ، ۱۳:۲۵ ۱ نظر

شب موقع خواب، در حالی که سه ماه تمام از شروع ترم و دانشگاه رفتن من میگذره: 

- مامان! چرا اصلا منو با خودت نمیبری دانشگاه؟


---


مدام نامه مینویسی، و بعد برام میخونیشون. مضمون همه شون همینه:

- مامان جونم سلام. دلم برات تنگ شده، زود بیا!



رز
۱۵ آذر ۹۳ ، ۱۵:۴۴ ۰ نظر

- مامان من یه فکری کردم برای دستشویی

اول به من برچسب بده،

بعد من بچسبونم

بعد به من بادوم هندی بده

و هیچ وقت هیچ وقت جیشم نگیره!

رز
۱۵ آذر ۹۳ ، ۱۱:۰۷ ۰ نظر