آسمان‌های من

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

آسمان‌های من

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است

آسمان‌های من

پیام های کوتاه

  • ۲ ارديبهشت ۹۲ , ۱۷:۴۷
    اودو!
  • ۳۱ فروردين ۹۲ , ۲۳:۳۶
    سلاح
  • ۲۶ فروردين ۹۲ , ۰۰:۴۱
    خواب
  • ۱۹ فروردين ۹۲ , ۱۵:۱۳
    کوپن

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

بابابزرگ، دارند به شما وعده یک "مک کوئین" خوب میدهند، که دارند با مامان بزرگ میگردند ولی هنوز چیز خوبی پیدا نکرده اند.

میدوی سمت اتاق. میدانم دنبال چه رفتی.

ماشین مک کوئین پلاستیکی ات را میاوری و با هیجان و کمی عصبانیت میگویی:

ببین مک کوئین دارم. نباید همش بخریم،  اسرافه. اقاهه میگه چندتا میخرین؟!

بابابزرگ درجا دستش را به نشانه شکرگزاری به سوی خدا بلند کرد و بعد گفت تشویق.همگی برایت دست زدیم. فکر میکنم من از همه خوشحال تر بودم. خیلی خوشحال. 

الحمدلله علی کل نعمه.


حرفی که چندسال بود میخواستم بگم و نمیتوانستم را هم گفتم. گفتم که نیم ساعت بازی شما با پسرک، یا امدنتان اینجا، برایش یک دنیا ارزش دارد و قابل مقایسه با هیچ اسباب بازی ای نیست. و الحق که مامان بزرگ همبازی عالی ای برای پسرکمان است.

که پسرک اسباب بازی زیاد دارد، و بیشتر از اسباب بازی، نیاز به بازی دارد.


رز
۰۷ مهر ۹۴ ، ۱۰:۵۴ ۰ نظر

در سالن سینما،

فیلم سه ساعته ی محمد رسول الله، که نه صحنه ها جذابیت دارند برایت، نه دیالوگ ها و نه لباس ها

بعد از تمام کردن آذوقه ها، شروع میکنی به بهانه گرفتن و وول خوردن و جا عوض کردن و ...

دست آخر میگویی:

سینما اومدن برای من خیلی سخته!

رز
۰۶ مهر ۹۴ ، ۱۶:۳۵ ۰ نظر

یکی از دغدغه هات شده داشتن یک خواهر کوچک. همیشه میگی مامان دعا کن. مامان کاش شما یه دختر کوچولو دنیا بیاریوو

اما هر وقت میگفتم خب دعا کن، خجالت میکشیدی از خدا و میگفتی شما دعا کن.

تا اینکه امروز بالاخره دعا کردی:

خدایا به ما یک خواهر کوچولوی ناز خوشگل بده.


الهی آمین.

رز
۰۲ مهر ۹۴ ، ۱۲:۲۸ ۰ نظر

در همه ی طراحی های قصه ات برای بازی ها یک جمله ثابته.


... بعد من آقا پلیس بداخلاق بودم، جریمه ات میکردم، بعد یهو میدیدی دارم گوشت رو ناز میکنم.

... شما خاله سمیه بودی، منم حنانه بودم، بعد داشتم گوشت رو ناز میکردم.

... شما خانم دکتر مهربون بودی، منو معاینه میکردی، بعد گوشت هم خیلی ناز بود.

... من اقای دکتر بودم، شما مریض بودی، معاینه ات کردم ، بعد یهو دیدی گوشتو دارم ناز میکنم.

.. من آقا ببره بودم... شما گوشت ناز بود.

...شما آقا ببره بودی، ولی گوشت ناز بود.

.

.

.


رز
۰۲ مهر ۹۴ ، ۱۲:۲۵ ۰ نظر

بعد از شام، برای خودم و بابا چای اوردم و برای شما که مایعات و هله هوله فراوون خوردی،  نه.

میگی پس برای من کو؟

توضیح میدم که شبه و دیگه شکمت اذیت میشه و این صحبتا

اعتراض میکنی که:

همه چیو خانوادگی بخوریم خوبه!

رز
۰۲ مهر ۹۴ ، ۱۲:۲۲ ۰ نظر

پسری که مادر دانشجو دارد، همان طفل معصومی که به جای "فهرست"، میگوید "پایان نامه"! 

نقطه.

رز
۲۲ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۰۱ ۱ نظر

صبح به صبح* از خواب که بیدار میشویم، سر میز صبحانه، یا وقتی دست در دست هم بیرون از خانه قدم میزنیم، میگویی:

امروز چه روز خوبیه!


خدایا شکرت به خاطر نگاه خوب پسرکم به زندگی.


*خیلی از روزها، شاید اکثر روزها تکرار میشود.

رز
۲۰ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۵۲ ۰ نظر

بعد از ظهره، مامان جون و بابازرگ مهمان ما هستند، و هر دو خوابند. من و بابا هم تو اتاق خواب خوابیم. اما شما کار دیگه ای داری...

داشتم تو سالن به مامان جون و بابابزرگ گوش میدادم. داشتن با هم بحث میکردن، مامان جون میگفت خُرررر بابابزرگ میگفت پُفففف!

رز
۲۲ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۱۲ ۰ نظر
.... بعد مثلنی غذا آوردی، بعد من خوردم، بعد جان تازه ای گرفتم، بعد معلق زدم، بعد حالم خیلی بد شد!

...داشتم دوچرخه سواری میکردم، بعد افتادم، همه جام زخم و زیلی شد، بعد دستشوییم رو هم زیاد نگه داشته بودم، حالم بد بود، بعد ابریزش هم داشتم، شکلات هم زیاد خورده بودم، بعد بدو بدوی شدید... شدیییییید....شدید (در حال بدو بدو) بعد افتادم، زخمام بیشتر شد، بعد دستام زخم و زیلی شده بود نمیتونستم چیزی بگیرم، مثلا دوچرخه، کتاب بگیرم، بعد این کتاب رو آوردم، بعد شما واقعنی این کتاب رو برام خوندی!

رز
۲۲ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۰۴ ۱ نظر

صدای جیغ دلخرااااش گربه قطع نمیشه. پنجره رو میبندم تا صدا کم بشه. میپرسی چرا؟ میگم صداش آزار دهنده بود.

میگی:

بگو : ای خدایی که به ما گربه های بد دادی

نوچ

ای خدایی که به ما گربه های خوب خوب دادی، ولی جیغشون خیلی بده!


رز
۱۴ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۳۱ ۰ نظر