دو روز دفاع و فردای دفاع که امتحان دوره isms داشتم خیلی پشت میز نشستم و فعالیت کردم
و دیشب ساعت ۱ که بالاخره امتحان را هم فرستادم و خوشحااال و فارغ و خستهههه اومدم بخوابم، اول اینکه گل پسر از جاش تکون نمیخورد و کلی نازش کردم و صداش کردم تا بالاخره شروع به حرکت سکسکه گونه کرد و خیالم یه کم راحت شد.
بعد از اون گوشه دلم شروع به تیر کشیدن کرد، درد متداول اما اینبار با شدت و مدت خبلی بیشتر
یک ساعتی از درد به خودم پیچیدم
اولش که از نگرانی بچه و بعد از درد
تو این مدت سناریوهای مختلف رو با خودم مرور میکردم
تا نهایت لطف خدا شامل حالم شد و هم بچه تکون های خوبی خورد، هم درد جانکاه شکمم بهبود پیدا کرد
الحمدلله به خاطر سلامای بچه و خودم