در جواب به سوالات دوستی راجع به عذاب وجدان مادرانه برای ساخت یک برنامه تلوزیونی
You: ۳۲ سال/ علاقه به امار و انفورماتیک/ فوق لیسانس/ دو فرزند
۴) فکرمیکنم احساس " من مادر به اندازه کافی عالی ای نیستم" عذاب وجدان مشترک بسیاری از مادرها باشه. قطعا صفت یا عادت یا روش مثبتی هست که "اون مادر" از ما بیشتر و بهتر دارد و از بین تمام صفات خوب و عادات مثبت، اونی که نداریش یا فکر میکنی در تو کمرنگه، در مقام مقایسه با "مادرهای دیگه" صاف میاد جلو و یقه ات رو به صورت عذاب وجدان میگیره.
- اون مادر از من بیشتر/بهتر با بچه اش بازی میکنه
- اون یکی مادر وقتی بچه اش گریه میکنه و بهانه میگیره، خلاقیت بیشتری در پرت کردن حواس بچه اش داره
- مادر سوم به بچه اش بهتر از من نظم رو یاد داده
- مادر بعدی بچه اش کمتر از بچه من مریض میشه!
..
و این لیست تمومی نداره. و ما همراه با عذاب وجدان میخوایم بهترین صفات همه ی مادرها رو یکجا داشته باشیم.
به ازای هر کدام ازین مقایسه ها یک یا چند عذاب وجدانِ " من به اندازه ی لازم خوب نیستم" به منِ مادر القا میکنه.
و جالب اینکه به طرز شیطنت امیز و شرورانه ای وقتی یک نقص در مادرهای دیگه میبینی که در خودت یا بچه ات هم اونو احساس میکنی، ته دلت خیالت راحت میشه که " اخیییش! فقط بچه ی من نیست که ممکنه تو خیابون گریه زاری کنه" یا فقط من نیستم که گاهی خسته و بی حوصله میشم
You: اولین عذاب وجدان مادرانه ام، برمیگرده به روز تولد پسرم که ۲۳ روز زودتر از موعد بنای دنیا امدن گذاشت. و من نگران بودم که شاید فعالیت غیرضروری روز قبلش باعث شد که زودتر دنیا بیاد، که بعدا دکتر گفت ربطی نداشته و یه رویداد فیزیولوژیک بوده.
با ۲۰ روز زود دنیا امدن دخترم نظر دکتر تایید شد و البته به همراهش عذاب وجدان بعدی که شاید (بعید میدونم!!!) میتونستم خودم رو تقویت کنم تا جلوی این تولد های زودرس فرزندانم رو بگیرم.
البته عذاب وجدان عمیق و ازار دهنده ای نیست و فقط گاهی بهش فکر میکنم.