آشفته بازاری به نام منزل
حقیقتش اینه که باورم نمیشه این وضع خونه زندگی من باشه. حداقل پنجاه قلم "چیز میز" روی زمین و اینور اونور ولو هست
وضعیت داخل کمدها، اشغالهای کف خانه، لکه های روی سنگ ها، موهای شانه نکرده خودم، درسهای نخوانده ام، کارهای نکرده ام، همه و همه را باور نمیکنم.
دو بچه ای که نمیدانم به قول خود جاری جان به خاطر "لعن و نفرین" جاری انها را گرفته که خوب نمیشوند، یا به خاطر آلودگی هواست، یا قرار است سیستم ایمنی بدنشان آنقدر قوی بشود که نگو و نپرس، یا کفاره گناهان من است، یا چه.
چند ماه است که اب بینی و خس خس سینه و سرفه هایشان قطع نمیشود.
من همانی هستم که یک قطره اب کافی بود تا دستمال به دست به جان پارکت ها بیفتم تا لک نشوند.
خسته ام ازین آشفتگی و بی نظمی.
اما خدا رو شاکرم
و میدونم این دوران گذراست. و به زودی دلتنگ این ریخت و پاش ها و زندکی و شور و نشاط در پس این بی نظمیها خواهم شد.