مراسم خواب
سه شنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۵، ۱۲:۳۱ ق.ظ
از ساعت ده شب و خیلی قبلترش دلم میخواست بخوابم.
بچه ها رو خوابوندم.
گوش کردن به قصه گویی پسرم و برگزاری مسابقه "سارا زودتر پوشکشو عوض میکنه یا سپهر میره دستشویی"، برگزاری مسابقه "کی زودتر شلوارشو میپوشه؟" ، فیلم گرفتن از پسرک که قصه ی بابادراوردی را برای من تعریف میکرد، عکس گرفتن از خواهربرادر عزیز، کتاب خوندن برای پسرم، شیر دادن به دخترم اب اوردن برای پسرم، انجام بازیای مجله با پسر، گرفتن اروغ دخترم.
خواب خودم پرید.
* امشب یکی از ارام ترین پروسه های خواب رو داشتیم. دخترک خواب بود. پسرک بدون مقاومت خاصی کارهایش را انجام داد. بدون گریه، بدون زاری.
خدا را شکر.
۹۵/۰۶/۱۶