آن دیگری
جعبه ماشین ها رو توی دستت کردی (یا دستت رو توی جعبه کردی!) و میگی:
من دَکتِک بودیدم، من بابابودوگم، میگام دِلِی بژنم، دیییییی
(من دستکش پوشیدم، من بابابزرگم، میخوام دلر بزنم، و صدای دریل...)
کلاه بابا رو میذاری روی سرت، و اون یکی کلاه بابا رو روی سر من، هر دو بابا میشیم و با هم صحبت میکنیم!!
لباس من رو پوشیدی و میگی: من مامان مَجیه ام!
دراز میکشی و لبات رو غنچه میکنی و اُ وَ اُ وَ میکنی و میگی من اَنانه ام، منم در نقش پارتنر شما یا اوچین (حسین) میشم، یا آله نوویه (خاله سمیه)
مقدار قابل توجهی از اوقات با هم بودن و بازی کردنمون، من بابا ام! یهو تصمیم میگیری و یه حرفی میزنی و با صدای بابا شده! میگی: مگه نه بابابیی؟
هر کس بخواد بخوابه، براش قوقولی قوقو میکنی که بیدار بشه،حتی دیده شده عروسک ها رو میخوابونی، به عشق قوقولی قوقو کردن براشون!
خیلی اوقات چهار دست و پا میری و ببعی میشی و از زمین علف میخوری!